سلام!
حال همه ی ما خوب است
ملالی نیست جز دوری شما و این انتظار کهنه
که مردم دیگر به آن عادت کرده اند!
با اینهمه مجالی اگر دست داد
در وصف انتظار دروغینمان شعری می سراییم
و با افتخار به شما تقدیم می کنیم !
خودتان بهتر میدانید اما بگذارید بنویسم :
حوالی دل های ما همیشه ی خدا، خشک و کویری است
اما هیچ کس همت نمیکند
که نماز بارانی بخواند .
...
لااقل شما گاهی ، هرازگاهی
باران شوید و بر ما ببارید .
راستی خبرتان بدهم
خواب دیده ام که تنها مانده اید
بی یار ، بی یاور ، بی سرباز ، بی لشکر ...
صادقانه بگویم !
ما دروغگوهای خوبی هستیم
چیزی نمانده است ، دروغ هایمان برملا خواهد شد
شما می آیید ...
فردا را به فال نیک خواهم گرفت
دارد همین لحظه
یک غنچه ی نرگس شکوفا می شود
باغچه ، بوی شما را می دهد
بسکه از آسمان و باد نامتان را شنیده است ...
نه مولا جان !
نامه ام باید کوتاه باشد
هرچند پر از کنایه و تعریض
ادامه...
یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست... من بدنبال خدا میگردم...نه که گم کرده ام اورا..من خودم گمشده ام...من بدنبال نشانی هستم..یک نشانی زخدایم..یک نشانی که وجودم ...همه ارام شود...کاش می یافتمش..کاش میشدلحظاتی نه زیاد..مهر تایید خدا میدیدم .....سلام من در پست قبل کامنت داده بودم ولی ..؟
یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...
من بدنبال خدا میگردم...نه که گم کرده ام اورا..من خودم گمشده ام...من بدنبال نشانی هستم..یک نشانی زخدایم..یک نشانی که وجودم ...همه ارام شود...کاش می یافتمش..کاش میشدلحظاتی نه زیاد..مهر تایید خدا میدیدم .....سلام
من در پست قبل کامنت داده بودم ولی ..؟
سلام
کاش میشد لحظاتی نه زیاد .. مهر تایید خدا میدیدم
از شانس من هست دیگه کامنت شما نیومد که
سلام
هستم ولی فعلا آپ نمی کنم
جواب اون بنده خدا رو هم دادم و بهش گفتم نمی دونم
سلام
ببخشید وقتی منبع مطلب رو نمیدونید پس از کجا آوردین؟
آب و نان
حیدر که هست پس تو چرا کار می کنی
جارو مکش که سرفه امانت نمی دهد
نانی بخور، عزیز دلم آب رفته ای
این کاسه های آب، توانت نمی دهد
دنبال رنگ چهره در آیینه ات مباش
آیینه شرم کرده نشانت نمی دهد
تابوت قوس دار و عجیبی که ساختم
شرحی زحجم جسم کمانت نمی دهد
دستاس!دست فاطمه ام پینه بسته است
از خواهش من است تکانت نمی دهد
سروده وحید قاسمی