...

چقدر آبروی دلم را خریدند این سه نقطه ها...

...

چقدر آبروی دلم را خریدند این سه نقطه ها...

سالها رفت و هنوز...




سالها رفت و هنوز 
یک نفر نیست بپرسد از من

که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه ی شب منتظری

همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران، خبر گمشده ای می جویی
 
راستی گمشده ات کیست؟

کجاست؟

صدفی در دریا است؟

نوری از روزنه فرداهاست

یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟

به نقل از وبلاگ گیله مرد

نظرات 3 + ارسال نظر
هادی یکشنبه 27 فروردین 1391 ساعت 15:08

یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...
من بدنبال خدا میگردم...نه که گم کرده ام اورا..من خودم گمشده ام...من بدنبال نشانی هستم..یک نشانی زخدایم..یک نشانی که وجودم ...همه ارام شود...کاش می یافتمش..کاش میشدلحظاتی نه زیاد..مهر تایید خدا میدیدم .....سلام
من در پست قبل کامنت داده بودم ولی ..؟

سلام
کاش میشد لحظاتی نه زیاد .. مهر تایید خدا میدیدم

از شانس من هست دیگه کامنت شما نیومد که

ساجد دوشنبه 28 فروردین 1391 ساعت 09:02 http://sajed110.ir

سلام
هستم ولی فعلا آپ نمی کنم
جواب اون بنده خدا رو هم دادم و بهش گفتم نمی دونم

سلام
ببخشید وقتی منبع مطلب رو نمیدونید پس از کجا آوردین؟

اسما دوشنبه 28 فروردین 1391 ساعت 14:17 http://nedayemontazeran.mihanblog.com

آب و نان

حیدر که هست پس تو چرا کار می کنی

جارو مکش که سرفه امانت نمی دهد

نانی بخور، عزیز دلم آب رفته ای

این کاسه های آب، توانت نمی دهد

دنبال رنگ چهره در آیینه ات مباش

آیینه شرم کرده نشانت نمی دهد

تابوت قوس دار و عجیبی که ساختم

شرحی زحجم جسم کمانت نمی دهد

دستاس!دست فاطمه ام پینه بسته است

از خواهش من است تکانت نمی دهد

سروده وحید قاسمی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.