کارنامهام
پر از تقلب و گناه
خط خطی سیاه
هیچ وقت درسخوان نبودهام ولی
در شب تولدت
مثل کاج
توی طاق نصرت محله کار کردهام
شاخههای خشک داربست را
بهار کردهام
*
راستی دو روز قبل
سرزده به خانهی دل امید -
همکلاسیام - سر زدی
ولی چرا
به خانهی حقیر قلب من نیامدی؟
رد شدم، قبول
ولی به من بگو
کی به من اجازهی عبور میدهی؟
راستی اگر ببینمت
به من هر چه خواستم میدهی؟
کارنامهی مرا
دست راستم میدهی؟
نا امید نیستم ولی به خاطر خدا
از کنار نمرههای زیر ده عبور
کن!
ای عصاره گل محمدی!
فصل امتحان سخت ما ظهور کن
!
غلامرضا بکتاش
به نقل از وبلاگ گیله مرد
اگر
ما توسل را به این معنا بگیریم که دائم میخواهیم از خدا فیض بگیریم پس ما هیچ موقع
بی نیاز از فیض خدا نیستیم ، بی نیاز از رحمت و لطف خدا نیستیم . پس
دائم احتیاج به آن واسطه ها داریم . درست است که لازم نیست دائم بنشینیم و دعای
توسل بخوانیم و حاجت بخواهیم اما توسل حقیقی، توسل دائمی است.
آن توسل حقیقی که دائمی هم هست ، صرف اینکه بنشینیم ختمی بگیریم ، ذکر صلواتی بگیریم ، نذری بکنیم و روضه ای گوش بدهیم این ها نیست البته این ها خوب است آن توسل حقیقی که انسان دائما تحت ولایت و سرپرستی و عنایت اهل بیت باشد و دائما به او لطف ببرید ، این است که انسان عملا هم از جهت رفتاری و هم از جهت اخلاقی متمسک به آنها باشد . آنها را الگو قرار بدهد ، آنها را در زندگی اش جاری بکند ، اخلاقیات ، افکار و گفتار آنها را در زندگی اش جاری بکند و من تحت ولایت آنها زندگی بکنم اگر این باشد توسل دائمی است و این حقیقی است .
ائمه با کسانی که از دوستانشان بودند و این کار را نمی کردند برخورد می کردند . کسانی از راه دور پیش امام رضا (علیه السلام) رفتند . امام رضا (علیه السلام) آنها را شصت روز راه نداد و بعد از شصت روز امام آنها را راه دارد و گفت : شما حقوق همدیگر را عایت نمی کنید و حلال ها و حرام ها را رعایت نمیکنید و می خواهید من شما را راه بدهم . راه پیدا کردن به ساحت معصومین ادعایی نیست این احتیاج به یک توسل واقعی دارد یعنی توسل عملی و همین زمینه ی شفاعت است اگر کسی اینکار را کرد ، دستش را به معصومین داده است و سوار کشتی شده است . درست است که محبت معصومین گنجینه ی ارزشمندی است ولی ما علاوه بر محبت باید دست ولایت را بگیریم . حبی ارزشمند است که نورش در زندگی ما باشد و در زندگی ما ظهور پیدا کرده باشد و وقتی عملا دستم را به آنها دادم ، در آخرت هم شفاعت اهل بیت شامل حال من میشود
بخشی از سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین عالی در برنامه سمت خدا
یکی
از عوامل مهم دین داری و تقویت باورها ، توسل و تمسک به معصومین علیهم السلام است
بخصوص وجود امام زمان علیه السلام که توصیه ی خاصی بر این مورد شده در هر زمان و مخصوصا
در آخرالزمان. امیرالمومنین در نهج البلاغه می فرمایند : امواج سنگین فتنه ها
را بشکنید و جلو بروید با کشتی نجات . در صلوات شعبانیه که در ماه شعبان بعد
از نماز ظهر خوانده میشود و مومنین بر آن مداومت می کننند ، در شان معصومین داریم
: الفلک الجاریه ... اهل بیت کشتی هایی هستند که جاری هستند و تحرک دارند . یک
موقع کشتی در امواج رهاست و آب آنرا این طرف و آن طرف می برد اما یک وقت در عین
حالی که کشتی در امواج است آب را می برد و جلو می رود و به سمت ساحل می برد .
تعبیر این است که کشتی که جریان دارد و سرنشینان خود را به ساحل امن می برد . این
یکی از وسائل مهم نجات است و پیامبر اکرم فرمودند : صراط مستقیم در بین هزاران راه
های انحرافی یکی بیشتر نیست ، تشخیص آن یک راه و پیمودن آن با توجه به خطرات زیاد
در آخرالزمان کاری است که بدون هدایت معصومان ، کسانی که خودشان این راه را رفته
اند و کاملا آشنا هستند امکان پذیر نیست . در قرآن سوره هود دارد که وقتی حضرت نوح
در کشتی تعدادی مومنین را سوارکرده بود و پسرش کنعان در آب دست و پا می زد و حضرت
نوح با مهربانی به او گفت : ای پسرم سوار شو و او بی نیازی از معصوم جست و گفت که
من خودم شنا بلد هستم و روی کوه بلند می روم و نجات پیدا می کنم در آن موقع موجی
آمد و آنها را جدا کرد و پسر نوح از بین رفت . مولوی این داستان را این طور می
گوید :
همچو کنعان سر ز کشتی وا مکش که غرورش داد نفس زیرکش
که برآیم بر سر کوه مشید منت نوحم چرا باید کشید
چون رمی از منتش بر جان ما چونک شکر و منتش گوید خدا
تو چه دانی ای غرارهٔ پر حسد منت او را خدا هم میکشد
کاشکی او آشنا ناموختی تا طمع در نوح و کشتی دوختی
کاش چون طفل از حیل جاهل بدی تا چو طفلان چنگ در مادر زدی
یا به علم نقل کم بودی ملی علم وحی دل ربودی از ولی
کاش
در اینجا انسان به خودش تکیه نکند . در این امواج خروشان دست به دامان ولی الهی
بشود و با او حرکت بکند . توسل و تمسک یکی از عوامل مهم دین داری در آخر الزمان
است
بخشی از سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین عالی در برنامه سمت خدا
سلطانی وزیری بی کفایت داشت که می خواست او را کنار بگذارد و دنبال بهانه ای بود . او سه تا سوال سخت از وزیر کرد و می دانست که او نمی تواند آنها را جواب بدهد . بنابراین به وزیر گفت که اگر نتوانی به این سوالها جواب بدهی تو را برکنار می کنم . یکی اینکه خداوند چه چیزی می خورد ،دوم خداوند چه چیزی می پوشد و سوم خداوند چکار می کند ؟ وزیر غلامی زیرک داشت. وزیر داستان را برای غلام تعریف کرد . غلام گفت که من جواب این سه تا سوال را می دانم ولی دو تا جواب را الان می گویم ولی سومی را فردا می گویم . جواب اول : خدا غم بنده هایش را می خورد و جواب دوم : خدا عیب بندگانش را می پوشاند. غلام جواب سوال سوم را نداد. وزیر غلام را پیش سلطان برد و جواب ها را به سلطان گفت . سلطان دستور داد که جای غلام و وزیرعوض بشود . وزیر قبلی گفت که جواب سوال سوم چه بود ؟ وزیر فعلی گفت که جواب سوم این است :خدا در یک لحظه جای غلام و وزیر را عوض می کند.تعز من تشاء و تذل من تشاء
یه نکته:
ستاریت خدا بسیار مهم است. اگر پرده ها کنار برود کسی حاضر نیست که حتی دیگری را دفن کند. آیت الله بهجت ذکر یا ستار را زیاد می گفتند . خیلی از افراد که ظاهرشان خوب است ولی باطن شان خیلی خراب است و برعکس . آنچه ما در دنیا داریم مثال آن هم در آسمان چهارم وجود دارد . هر کاری که ما می کنیم مثال یا شبه ما آن کار را در آسمان چهارم می کند. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: وقتی انسان کار خوب انجام می دهد ،درآسمان چهارم این عمل نشان داده می شود ولی وقتی انسان گناه می کند ، خدا می فرماید که روی آسمان پوششی بیندازید که اهل آسمان بنده ی من را نفرین نکنند. خدا نمی خواهد در آسمان چهارم هم آبروی ما برود . روایت داریم: اگر هفتاد گناه کبیره از برادرت دیدی ،آنرا بپوشان . جوانی با دختری ازدواج کرد و بعد دید که او دوشیزه نیست ولی آبروی او را نبُرد و با خدا معامله کرد و به دختر کمک کرد که انسان خوبی بشود . این مرد توانست خدمت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) شرفیاب بشود . کسانی که دنبال عیب دیگران می گردند تا آنرا افشا کنند ، از تحت ولایت خدا خارج می شوند و تحت ولایت شیطان قرار می گیرند . و شیطان هم آنها را قبول نمی کند.
بخشی از سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد در برنامه سمت خدا
فاطمه در این دنیا برای من حقیقت کوثر بود. با وجود او
تشنگی، گرسنگی، سختی، جراحت، کسالت و خستگی به راستی معنا نداشت.
اکنون
با رفتن او من خستگیهای گذشته را هم بر دوش خودم احساس میکنم.
خستهام
خدا! چقدر خستهام.
چطور
من بدن نازنین این عزیز را شستشو کنم؟! اگر تغسیل فاطمه به اشک چشم مجاز بود آب را
بر بدن او حرام میکردم. اگر دفن واجب نبود، خاک را هم بر او حرام میکردم.
حیف
است این جسم آسمانی در خاک. حیف است این پیکر ثریایی در ثری. حیف است این وجود
عرشی در فرش.
اما
چه کنم که این سنت دست و پاگیر زمین است. از تبعات زندگی خاکی است.
پس
آب بریز اسماء! کاش آبی بود که آتش این دل سوخته را خاموش میکرد، ای اشک بیا! بیا
که اینجاست جای گریستن.
فرشتگان
که به قدر من فاطمه را نمیشناسند، به اندازة من با فاطمه دوست نبودند، مثل من دل
در گروی عشق فاطمه نداشتند، ضجه میزنند، مویه میکنند، تو سزاوارتری برای گریستن
ای علی! که فاطمه، فاطمة تو بوده است .
امام صادق (علیه السلام) از کوچه ای رد می شد و دید که صدای ساز و آواز مطرب می آید .
امام از خادم پرسید که صاحب خانه عبد است یا آزاد است . خادم گفت : او آزاد است .امام فرمود که او آزاد است که هر کاری می خواهد می کند و اگر عبد بود این کارها را نمی کرد .
با شنیدن این صحبت ها ، صاحب خانه پابرهنه به دنبال حضرت دوید و توبه کرد که به او بُشر حافی می گویند یعنی بشر پابرهنه .
ما باید عبد بودن را در خودمان جستجو کنیم. آیا بندگی ما تا زمانی است که میل ما است ؟ یا تا زمان راحتی ما است ؟ یا تا زمانی است که ما حال داریم بندگی می کنیم و بنده ی خودمان هستیم ؟ بندگی خدا حد و اندازه ندارد . وقتی دستور از طرف خدا باشد فرقی نمی کند که من حال داشته باشم یا نداشته باشم ...
بخشی از سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین عالی در برنامه سمت خدا
خداوند!
گاه سفرم به زمین،نگاهت با من بود، آرام بودی آرام نبودم
رستگاری در کوله بارم گذاردی،
دو ملک را به من و مرا به آنها سپردی و روانه سفر شدم
خوب می دیدم که از پی ام کاسه ی روشنایی پاشیدی تا زود برگردم
می دانی خداوند اگر کمی طول می کشد؛ زمین است و مشغله اش
خانه ای که در سر زنده ی جاودان می پرورد؛ پابندم می کند و دارایی که نمیدانم من صاحب آنم یا او صاحب من
و سر و همسری، و دلبستگی که جان می کِند دل تا دل باز کند از آنها
و همه ی اینها چشمانم را گرفته اند، راه بازگشتم ناپیداست
چراغ می خواهم خداوند تا راه زنم و به سوی تو بازگردم
خداوند نزدیکتر از...
یکی از تیتراژهای برنامه سمت خدا
این حدیث اقتضائات بندگی است . اگر کسی می خواهد در عمل مومن باشد و با دستورات خدا و ائمه زندگی کرد دین در قلب او تثبت می شود و این فرد در مواقف مشکل ندارد . و موقف عقاید را براحتی می گذراند .
امام صادق علیه السلام فرمود : بندگی سه رکن دارد : اول اینکه سرمایه ها را از خدا بدان و تو آنرا کسب نکرده ای و براحتی در راه خدا خرج کن ، دوم اینکه مدیریت را به خدا بسپار و درگیر قضا نشو . تو بندگی بکن و نتیجه را به خدا بسپار زیرا خدا از تو به تو دلسوز تر و آگاه تر است ، رکن سوم بندگی این است که مشغولیت بنده این است که آیا دائم امر خدا را انجام بدهید یا ندهد ،خدایی که دائم رب است آیا من دائم بنده هستم ؟
شخصی که می خواهد بنده باشد و ایمانش در قلبش تثبیت بشود ، دائم مراقب دستورات دینی است و از دیگران هم خجالت نمی کشند. اگر شما به روی کسی که دارد غیبت می کند بخندی خدا ناراحت می شود ولی اگر به مردم نخندی ، بنده ی خدا ناراحت می شود. نتیجه ی رکن سوم این است که چنین شخصی دنبال این نیست که دل دیگران را به خودش جلب کند یا فخرفروشی کند زیرا دستورات الهی برای او مهم است . چنین کسی عبد می شود و نمونه ی اعلی عبودیت می شود . وقتی از پیامبر در معراج می پرسند که تو که هستی ؟ می فرماید : بنده ام ، پسر بنده ات . یعنی خدا همه کاره است و ما فقط بنده هستیم .
درویشی به یکی از شاه های قاجار احترام نکرد و شاه ناراحت شد ، درویش گفت که مگر تو که هستی ؟ شاه گفت : من شاه هستم . درویش گفت : بعد چه می شوی ؟ شاه گفت : هیچی . درویش گفت که من از الان هیچی هستم ، تو می خواهی بعدا هیچی بشوی .
اگر انسان باور بکند که همه کاره خداست ، می فهمد که شان انسان بندگی است . ما باید نوع نگاه مان را اصلاح بکنیم.
بخشی از سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین عالی در برنامه سمت خدا
از
ابتدای خلقتم چشم انتظار آمدنت بودم. خدا مرا که میآفرید و زمین و خورشید و ماه و
بر و بحر را، اعلام کرد که آفرینش شما، آفرینش همه چیز به طفیلی آفرینش پنج تن است
که محور آن پنج تن زهرا است.
یا مَلائِکَتی وَ سُکّانَ سَماواتی اعْلَمُوا اَنّی ما
خَلَقْتُ سَماءً مَبْنیّه وَلا اَرْضاً مَدْحیّه وَلا قَمَراً مُنیراً وَلا
شَمْساً مُضیئه وَلا فلکاً یَدُور وَلا بَحْراً یَجْری وَلا فَلَکاً یَسْری اِلاّ
فی مَحَبّة هوُلاءِ الْخَمْسه.
اگر به خاطر اینها نبود من دست به کار خلقت نمیشدم،
آفرینش را رقم نمیزدم، بر اندام عدم لباس هستی نمیپوشاندم.
اگر به خاطر این پنج تن نبود، آفرینش به تکوینش نمیارزید.
این پنج تن عبارتند از فاطمه و پدر او، فاطمه و شوی او و
فاطمه و پسران او.
نه تنها منِ آسمان، که خورشید و ماه نیز، که ستارگان و
افلاک نیز، که برّ و بحر نیز چشم انتظار آمدنت بودند.
همه غرق این سؤال و مات این کنجکاوی بودیم که این فاطمه
کیست که اینقدر عزیز خداوند است و حتی حساب و کتاب خداوند بسته به شاهین محبت و
رضایت اوست.
وقتی آدم از بهشت قرب رانده شد و به زمین فراق هبوط کرد،
شما تنها وسیلة نجات او شدید و نامهای شما، اسماء حسنای سوگند نامة او. و ما بیش
از پیش قدر و منزلت شما را در پیش خداوند دریافتیم و به همان میزان متحیرتر و
مبهوتتر شدیم در شکوه و عظمت وجود شما.
ادامه مطلب ...
روزی مجنون از میان سجاده مرد نماز گذاری عبور کرد ....
مرد گفت هی ! مگر نمیبینی که با معشوق خود راز و نیاز میکنم ؟
مجنون گفت :
من که عاشق لیلی هستم تو را ندیدم