...

چقدر آبروی دلم را خریدند این سه نقطه ها...

...

چقدر آبروی دلم را خریدند این سه نقطه ها...

عاشق خدای لیلی هستیم؟!

روزی مجنون از میان سجاده مرد نماز گذاری عبور کرد ....

مرد گفت هی ! مگر نمیبینی که با معشوق خود راز و نیاز میکنم ؟

مجنون گفت :

من که عاشق لیلی هستم تو را ندیدم

تو که عاشق خدای لیلی هستی چگونه مرا دیدی ؟؟


نظرات 2 + ارسال نظر
دانیال دوشنبه 21 فروردین 1391 ساعت 14:59 http://www.danyal.ir

مشکلی نیست بانو ...
دیگه عادت کردیم و ضد ضربه شدیم از نازهای مهر انگیز شما
یا کامنت تایید نمیکنید یا باید کامنت حذف کنیم ؟

دیگه هر چه از دوست رسد نیک است
منتهی آرزوی من شادمانی شماست

ناز مهرانگیز کجا بود
گفتم که اون تعریفا در حد من نبود

هادی دوشنبه 21 فروردین 1391 ساعت 15:32

سلام
به عنوانتون یه لحظه دقت کردم و با خودم گفتم:آیا من که از عشق به خدای لیلی مینویسم(خودم رو میگم)واقعا غیر او را نمی بینم؟میترسم گاه همه اینها فقط حرف باشد!
به خدا پناه میبرم از این حالت!
این حکایت کوتاه خیلی میتواند تکان دهنده باشد!!

سلام
وقتی میخواستم این پست رو بذارم همین حس رو داشتم که گفتین.اینکه واقعا غیر او را نمی بینم؟
اینکه همین مطالبی که میذارم واسه خدای خودم هست یا واسه دل خودم؟
نمیدونم چی بگم؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.