...

چقدر آبروی دلم را خریدند این سه نقطه ها...

...

چقدر آبروی دلم را خریدند این سه نقطه ها...

حرف دل...

عادت دارم چندبار یه نوشته رو بخونم چون بار اول نمیگیرم چی شد

این نگرفتن هم از چند حالت خارج نیست

یا نوشته سنگین هست

یا ذهن من کشش نداره

یا به قول مسعود گیرنده رو خاموش کردم...

بازم بار اول نامتون رو خوندم کامل نفهمیدم چی شد

بار دوم هم نفهمیدم متاسفانه

فقط یه چیزایی نقش بسته توی ذهنم

عمو امپراطور میدونید چیه

من از دوست داشتنش خسته نمیشم،کلافه هم نمیشم میتونم آرامش داشته باشم ولی وقتی هر از گاهی میاد با حرفاش اذیتم میکنه از اینکه دوستش دارم کلافه میشم میریزم بهم

مثه همین یه مدت پیش

واقعا رفتارش خیلی بد بود

اینکه بیاد اول شماره بده و منو توی وایبر و واتساپ اد کنه و بعد بلاک...

خب منو بهم میریزه

اینکه بهم میگه خوشحالم از اینکه ازدواجم با شما درست نشد به هزار و یک دلیل خب دلم میشکنه

کسیکه میره دیگه نباید برگرده

نباید برگرده و خاطرات خوب گذشته رو بهم بزنه

جالب اینجاست هروقت میاد خودش یه بهونه واسه دعوا جور میکنه و میگه من میرم تا خاطرات خوبمون خراب نشه!

نبودنت سخت نیست چون حسم به تو عوض نمیشه ولی چیزی که عذابم میده تا یه مدت حرفات هست

نمیدونم چقدر طول میکشه تا اثر حرفای آخرت بره و باز آروم بشم

ولی مطمئنم که میتونم آروم بشم...