...

چقدر آبروی دلم را خریدند این سه نقطه ها...

...

چقدر آبروی دلم را خریدند این سه نقطه ها...

امامت در کودکی

کوچه پر بود از شور و فریادهای کودکانه،بچه ها به دنبال هم می دویدند و بازی می کردند. ناگهان یکی از آنها فریاد زد: موکب خلیفه...!

همه به انتهای کوچه نگریستند. کاروان مأمون خلیفه ی عباسی بود که به شکار می رفت. کودکان هر یک به سویی دویدند و از مسیر کاروان دور شدند. تنها یکی آنان هم چنان برجای خود ایستاده بود و نزدیک شدن کاروان را تماشا می کرد.

مرکب کاملاً به کودک نزدیک شد. خلیفه با مشاهده ی این همه وقار و متانت و هیبت،لحظه ای درنگ کرد و پرسید: چرا همچون دوستانت، با دیدن ما نگریختی؟!

کودک با همان مهابت پاسخ داد:

»زیرا نه کوچه تنگ بود که بخواهم راه را باز کنم و نه خطایی مرتکب شده بودم تا از مجازات بگریزم و گمان ندارم تو کسی باشی که بی گناهی را عقوبت کنی

مأمون که محو جمال و جلال کودک گشته بود این بار نام ونسب او را سؤال کرد.

»محمد فرزند علی بن موسی الرضا علیه السلام«

خلیفه سر تکان داد ولبخند زنان گفت: دانستم سرّ این همه شکوه و عظمت را! از چنان خانواده ای،دور نیست چنین هیبتی!

مدتی گذشت.مأمون از شکار بازگشت و دوباره در همان کوچه، به آن جمع کودکانه رسید. وقتی همه ی کودکان گریختند ،مرکب مأمون مقابل ابن الرضا علیه السلام ایستاد. مأمون دست دراز کرد و مشت بسته اش را نشان داد: آیا می دانی در دست من چیست؟

امام محمد جواد علیه السلام لبخندی زد و فرمود:

«خداوند دریاهای زیادی دارد که آب آنها تبخیر می شود و ماهیان ریزه را همراه خود به آسمان می برد و پرندگان شکاری شاهان آن ها را صید می کند. به این ترتیب،پادشاهان آن را در کف خود پنهان می سازند و پیامبرزادگان را بدان می آزمایند.»!

مأمون می دانست که نوباوه ی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم راست می گوید؛ چرا که آن روز باز خود را به شکار درّاجی به هوا پر داده بود. حیوان پس از مدتی-در حالیکه ماهی کوچک زنده ای در منقار داشت-بازگشته بود و خلیفه نیز به این فکر افتاده بود که این ماهی کوچک می تواند بهانه ی خوبی برای امتحان فرزند امام رضا علیه السلام باشد.1

آری،حضرت محمد بن علی موسی الرضا علیه السلام در حالی به مقام امامت رسیدند که بیش از نه سال نداشتند.لذا بسیاری از مردم در همان ایام با تردید از یکدیگر می پرسیدند:

آیا امام می تواند در این حد،کم سال باشد؟! آیا علم و توانایی لازم را برای رهبری امت خواهد داشت؟...

به راستی این تردیدها از چه ناشی می گشت؟

صرفا از یک نکته و آن جهل  به این که امامت مقامی است به تعیین خداوندی و اسباب و لوازم آن یعنی علم و قدرت و توانایی و ... را نیزی از همان آغاز یک جا می بخشد. به عبارت دیگر، علم و قدرت و سایر توانایی های امام به هیچ روی، اکتسابی نیست تا برای دستیابی بدان، به استفاده از استاد و گذشت زمان نیاز باشد؛ چنان که امام هشتم علیه السلام فرموده اند:

«...آیا انسان ها قدر امام را می فهمند و جایگاه امامت را در میان امت می شناسند تا مجاز باشند خود امام برگزینند؟! قدر امامت اجل و شأنش عظیم تر و مکانش عالی تر و جوانبش وسیع تر و ژرفایش عمیق تر از آن است که مردم با عقل های خود به کنه آن دست یابند و آرا و اندیشه شان بدان نایل گردد که بخواهند به اختیار خویش،امامی نصب کنند...»2

بنابراین وقتی خداوند تعیین کننده ی این مقام است و مقدمات و لوازم آن را در کسی قرار می دهد،دیگر جایی برای استبعاد و تعجب نخواهد ماند؛حتی اگر پیامبری مانند عیسی بن مریم علیه السلام در گهواره سخن بگوید یا یحیی بن زکریا علیه السلام در کودکی صاحب کتاب و حکمت گردد. به علاوه، امام –خواه در خردسالی به این مقام رسیده باشد(مانند حضرت جواد علیه السلام و امام زمان علیه السلام) و خواه همچون سایر ائمه، در سنین بالاتر-در هر صورت از همان آغاز تولد،ممتاز است و با مصونیت ویژه به دنیا می آیند. همه ی آن بزرگواران با ویژگی های خاصی تولد یافته و هنگام ولادت،به توحید و نبوت اقرار نموده و به امامت خود شهادت داده اند.

آمده است که عمه ی بزرگوار امام جواد علیه السلام چنین روایت می کند:

برادرم ابوالحسن علیه السلام به من امر فرمود هنگام ولادت فرزندش حاضر باشم. در آن ساعت، ناگهان دیدم چراغ ها خاموش شد و اتاق در تاریکی فرو رفت!... ناگاه نوزاد به دنیا آمده را در هاله ای از نور دیدم و چون او را در آغوش پدر نهادیم، به زبانی فصیح خواند:

« أشهد أن لا إله إلا اللهُ و أشهد أنَّ مُحَمَّداً رَسول الله صلی الله علیه و آله»

وقتی من از این امر تعجب نمودم، امام رضا علیه السلام فرمود:

«آن چه پس از این از عجایب احوال و مشاهده خواهی کرد،بیش از این خواهد بود.»3

درباره ی ولادت حضرت مهدی علیه السلام نیز گزارش شده است که در بدو تولد روی به قبله سجده آورد و انگشت شهادت را به سوی آسمان گرفت و زمزمه کرد:

«أشهَد أن لا إله إلا اللهُ وَحدَهُ لا شَریکَ لَه، و أنَّ جَدّی رَسولُ الله و أنَّ أبی آمیرالمؤمنینَ وَصیُّ رَسولِ الله...»

و یکایک امامان خود را شمرد تا به خود رسید،آنگاه دعا کرد:

«خداوندا!‌وعده ی نصرت را که به من داده ای وفا کن و امر خلافت و امامت را تمام نما و استیلا و انتقام مرا از دشمنان ثابت گردان و زمین را به سبب من از عدل و داد پر ساز.»4

نیز نمونه های فراوانی نقل گردیده است که آن بزرگوار در همان سنین خردسالی،به سوالات مراجعان پاسخ گفته و از مسائل مخفی خبر داده اند. همانگونه که می دانیم امام عصر علیه السلام در 5 سالگی به مسند شریف امامت تکیه زده اند و از جانب خداوند اداره ی امور جهان هستی را بر عهده گرفته اند و امروز نیز در همین مسند آسمانی محل مراجعه و پاسخگوی سؤال کنندگان و حاجتمندان اند.

... امید که ما نیز قدردان و شناسای مقام رفیع آن امام مهربان و مراجعه کننده به درگاهش باشیم.

1.منتهی الآمال(شیخ عباس قمی):939

2.اصول کافی 1: 199 (کتاب الحجه،باب نادر جامع فی فضل الامام 15،ح1)

3.منتهی الآمال:938

4.منتهی الآمال:1050

برگرفته از کتاب مهربان ترین پدر

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
آدمک جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 22:22 http://darodivar.blogsky.com

آهههههههههههههههههههههای...خسته شدم از وبلاگهایی که همش کپی مطالبه!!! از خودت بنویس دیگه!
آدم فکر می کنه روبات داره این مطالبو مینویسه!
تازه تو بخش نظراتم فقط سلام احوالپرسیه و تایید همدیگه!!!

از جوابی که دیشب نوشتم پشیمون شدم.
بهر حال این هم یه نظر بود که شما نوشتید.

رامین شنبه 13 خرداد 1391 ساعت 00:15 http://alipour-computer.blogfa.com/

سلام
بازم مطلبتون عالی و بینظیر هستش
الهم عجل لولیک الفرج

رها شنبه 13 خرداد 1391 ساعت 09:32 http://idea90.blogsky.com

سلام دوست خوبم
مطلبی که زدی خیلی عالی بود!

اگر الان توی جامعه می بینیم که احادیث اهل بیت در حدحرفهای چارای چاپلین وکوروش کبیر وآنتونی رابینز و...در بین نسل دانشجو وروشنفکر خریدار نداره.بخاطر کم کاری ماست که نتوانستیم کلام آنها را زیبا وجالب و کاربردی به بقیه برسانیم.البته نه اینکه بگم آدمهای بالا بزرگ نیستند بلکه منظورم اینه حرفهای انسانهای عادی بیشتر از انسانهای کامل! خریدار داره!
ثانیا: هر کسی از هر جایی که می تونه باید شروع کنه .حتی اگر کپی کردن مطالب باشد باز هم نشر معارف است ومطمئن باش این را هی است که اگر قدم در آن بگذاری کسی دیگر تورا می برد .
بارها گفته ام وبار دگر می گویم
من سرگشته این ره نه به خود می پویم

کنش وواکنش هم بیخیال! هدف مهمه ونیت آدم!

سلام دوست عزیز
مطمئنا منم مثل بقیه دوست دارم خودم بنویسم ولی نمیشه
کلمات زیادی توی ذهنم هست ولی جمله درست نمیشه
تا حالا خیلیا گفتند خودت بنویس اما نشد
هرکسی یه ضعفی داره،خب این هم یه اشکال من هست

هادی شنبه 13 خرداد 1391 ساعت 14:38

سلام
یه جورایی از این نگاهی که مطرح شد ناراحت شدم..فکر میکنم احترامی که شما به نظرات میگذارید باعث میشه اینجور صحبتها طرح بشه..باور میکنید من در وبلاگ شما هیچوقت احساس نکردم که مشکلی هست بلکه انتخابهای شما هم برام جالب بوده...بله البته اگر بنویسید هم جالبه ولی بهرحال اون یه مطلب دیگه است..اینم نگین که نمیشه..کار نشد نداره..بنظرم زیادی تواضع میکنید..شما نقاط قوت زیادی دارید.که کم یاب هست..ولی همه ما درراه کمال هستیم....
ببخشید چون ناراحت شدم این کلمات رو گفتم..
موفق باشید

سلام
خودم وقتی نظر رو خوندم شوکه شدم،شاید نباید اونجوری جواب میدادم. ولی اینکه دیگران چه نظری میذارن یعنی همون سلام و احوالپرسی،من که نمیتونم واسه نظر گذاشتنشون محدودیت ایجاد کنم که اگه فقط سوال دارند بپرسند و حرفی دیگه نزنند.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.