بسم الله الرحمن الرحیم
نشسته
بر بساط
صبحانه و
آرام لقمه
برمیداشت
گفتم: ظهر
شده، هنوز
بساط کار
خود را
پهن نکرده
ای؟ بنی
آدم نصف
روز خود
را بی
تو گذرانده
اند
شیطان گفت:
خود را
بازنشسته کرده
ام. پیش
از موعد
گفتم: به
راه عدل
و انصاف
بازگشته ای
یا سنگ
بندگی خدا
به سینه
می زنی؟
شیطان گفت:
من دیگر
آن شیطان
توانای سابق
نیستم. دیدم
انسانها، آنچه
را من
شبانه به
ده ها
وسوسه پنهانی
انجام میدادم،
روزانه به
صدها دسیسه
آشکارا انجام
میدهند. اینان
را به
شیطان چه
نیاز است؟
شیطان در
حالی که
بساط خود
را برمیچید
تا در
کناری آرام
بخوابد، زیر
لب گفت:
آن روز
که خداوند
گفت بر
آدم و
نسل او
سجده کن،
نمیدانستم که
نسل او
در زشتی
و دروغ
و خیانت،
تا کجا
میتواند فرا
رود، و
گرنه در
برابر آدم
به سجده
می رفتم
و میگفتم
که : همانا
تو خود
پدر منی
بسم الله الرحمن الرحیم
ما را به یک کلاف نخ آقا قبول کن
یـا ایّهـا العــزیز! أبانـا! قــبول کن
آهی در این بساط به غیر از امید نیست
یـا نـاامیدمــان ننـمـا یـا، قـبـول کن
از یـاد بـرده ایم شمـا را پـدر! ولی
این کودک فراری خود را قبول کن
رسم کریم نیست که گلچین کند، کریم!
مـا را سَـوا نکـرده و یک جـا قـبول کن
گر بی نوا و پست و حقیریم و رو سیاه
اما به جــان حضرت زهـرا قبـول کن
گندم که نه، مقام شما بود لاجَرَم
رمز هبوط آدم و حوّا، قـبول کن
بسم الله الرحمن الرحیم
عطار
نیشابوری میگه
عالمی در
راه به
کودکی برخورد
که به
شدت گریه
می کرد
علت گریه
رو پرسید؛
کودک گفت
: معلم
به من
مشق شب
گفته و
تکلیف برام
تعیین کرده؛
ولی من
در اثر
بازیگوشی فراموش
کردم و
موفق به
انجام تکالیفم
نشدم.
الان میخوام
برم مکتب
ولی نمی
دونم چه
جوری با
معلمم روبرو
شم
عالم با
شنیدن این
حرف منقلب
شد و
با خودش
گفت : خدایا!
این کودک
تکلیف یک
شب خودشو
انجام نداده
و اینقدر
بی تابی
می کنه !
وای
برمن! حال
من چطور
خواهد بود
که تمام
عمرم رو
به بازیگوشی
گذروندم و
تکالیفم رو
انجام ندادم...
روز قیامت
چجوری قراره
با تو
روبرو شم
!؟
وَ ما
هذِهِ الْحَیاةُ
الدُّنْیا إِلاَّ
لَهْوٌ وَ
لَعِبٌ وَ
إِنَّ الدَّارَ
الْآخِرَةَ لَهِیَ
الْحَیَوانُ لَوْ
کانُوا یَعْلَمُونَ
(عنکبوت
64)
این زندگی
دنیا چیزی
جز سرگرمی
و بازی
نیست و
زندگی واقعی
سرای آخرت
است ،
اگر می
دانستند!
انقدر سرمون
گرمه به
دنیا و
بازیها و
سرگرمی هاش
که فراموش
می کنیم
برای چی
اومدیم توی
این دنیا
و تکلیف
و وظیفه
مون چیه !!
یهو به
خودمون میایم
و می
بینیم که
... ای
دل غافل!
با چه
رویی قراره
با خدا
روبرو شیم!
بسم الله الرحمن الرحیم
مرحوم حاج اسماعیل دولابی (ره)می فرمود:
مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی مثال خوبی زده است :
" زنی بچه یتیمی داشت ، روزی دید بچه اش میان بچه ها سر شکسته است ، به یک نقاش گفت : عکس جوانرشیدی را بکشد.
فردا آن عکس را به بچه خود نشان داد و گفت : این عکس پدرت است.بچه با دیدن آن عکس نیرو گرفت و جرات
پیدا کرد.
مادر گفت : پدرت با هرکس کشتی می گرفت ، اورا به زمین می زد .
از آن روز به بعد کسی جرات نمی کرد نزدیک آن بچه برود ."
کسی که یاد ولی خدا و عزیز خدا می کند ،
قوی می شود شما هم غصه دار نباشید.
چون صاحب دارید
در پیشامد ها و اضطراب ها شکست نخورید .
انسان که یاد امام زمان (عجل
الله تعالی
فرجه) کند ،
این طور می شود.
بسم الله الرحمن الرحیم
عبدالرحمن
بن کثیرمیگوید:
به امام
صادق علیه
السلام از
ناراحتی و
اندوه سختی
که به
آن گرفتار
شده بودم
شکایت کردم.
حضرت فرمودند:
ای عبدالرحمن
بعد از
نماز عشا
دو رکعت
نماز بخوان
(مانند
نماز صبح)
و بعد
از نماز
طرف
راست
صورت خود
را بر
زمین (مهر)
بگذار و
بگو:
یا مُذِلَّ
کُلِّ جَبّار
ٍ وَ
مُعِزَّّکُلِّ
ذَلیل ٍقَد
وَحَقِّکَ بَلَغَ
بى مَجهودی
معنی: ای
خوارکننده هر
سرکش ،
و سرافراز
کننده هر
خوار و
ذلیل ،
به حق
تو سوگند
، که
حقیقتا تاب
و توانم
به آخر
رسیده است.
عبدالرحمن می
گوید: من
هنوز بیش
از سه
شب این
عمل را
انجام نداده
بودم که
در کارم
گشایش به
وجود آمد.
«فلاح
السائل/سیدبن
طاووس»
*****
آری!
دوری اش
را می
گویم... کاش
از دوری
اش شکایت
کرده بودیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
آقای
من!مولای
غریب
من!ای
مسافر
بیابانهای
تنهایی!
مضطرفاطمه(سلام
الله علیها)!پدر
مهربان
اهل
عالم!
گویا
همه
چیز
دست
به
دست
هم
داده
اندتا
شمادر
غربت
بمانید!
می
خواهم
بسوی
تو
برگردم،یقین
دارم
بر
گذشته
های
پر
ازغفلتم
کریمانه
چشم
می
پوشی
می
دانم
توبه
ام
را
قبول
می
کنی
وبا
آغوش
بازمرامی
پذیری؛
می
دانم
درهمان
لحظه
ها،روزها
وسال
های
غفلت
هم،
برایم
دعا
می
کردی.
من
از
تو
گریزان
بودم،اما
تو
همچون
پدری
مهربان،
دور
را
دورمرا
زیر
نظر
داشتی...
آقای
من
مرا
ببخش
+ این جمعه هم رو به پایان است،افسوس که هنوز مهیا نشده ایم برای درک حضورت
+ هنوز نیومده دلتنگ حرم شما هستم،کاش دلم همونجا باشه پیش شما
+ دیدن یه دوست مجازی در یک فضای حقیقی خیلی جالب و شیرین هست،لحظه ای که اومدم جلو یه خورده تردید داشتم،با خودم گفتم یعنی واقعا خود رهاست؟!رفتم جلو،همون دیدار اول جوری رفتار میکرد گویی سالها منو میشناسه.و همین حس رو هم به من انتقال داد.رها جان الانم دلم تنگ شده واسه شما و محمد علی کوچولو؛امیدوارم دوباره بتونم ملاقاتت کنم...
بسم الله الرحمن الرحیم
تا نام تو را گدای ایزد ببرد
آقایی تو مرا به مشهد ببرد
در کنار بارگاه ملکوتی امام رضا علیه السلام دعا گوی شما خواهم بود.
زندگی
باور
میخواهد
آن
هم
از
جنس
امید
که
اگر
سختی
راه
به
تو
یک
سیلی
زد
یک
امید
قلبی
به
تو
گوید
که
خدا
هست
هنوز...
از
بهشت
که
بیرون
آمد،دارایی
اش
فقط
یک
سیب
بود.سیبی
که
به
وسوسه
آن
را
چیده
بود
و
مکافات
این
وسوسه
هبوط
بود.
فرشته
ها
گفتند:
تو
بی
بهشت
می
میری.زمین
جای
تو
نیست.زمین
همه
ظلم
است
و
فساد.
انسان
گفت:
اما
من
به
خودم
ظلم
کردم.زمین
تاوان
ظلم
من
است.اگر
خدا
چنین
میخواهد،
پس
زمین
از
بهشت
بهتر
است.
خدا
گفت:
برو
و
بدان
جاده
ای
که
تو
را
دوباره
به
بهشت
میرساند
از
زمین
میگذرد.زمینی
آکنده
از
خیر
و
شر،آکنده
از
حق و باطل،
از
خطا
و
صواب
واگر
خیر
و
حق
و
صواب
پیروز
شد
تو
باز
خواهی
گشت
وگرنه...
و
فرشته
ها
همه
گریستند.اما
انسان
نرفت.انسان
نمیتوانست
برود،
بر
درگاه
بهشت
وامانده
بود،
میترسید.
و
آن
وقت
خدا
چیزی
به
انسان
داد.چیزی
که
هستی
را
مبهوت
کرد
و
کائنات
را
به
غبطه
وا
داشت.
انسان
دستهایش
را
گشود
و
خدا
به
او
"اختیار" داد.
خدا
گفت
: حال انتخاب
کن.زیرا
تو
برای
انتخاب
کردن
آفریده
شدی.
برو
و
بهترین
را
برگزین
که
بهشت
پاداش
به
گزیدن
توست.
عقل
و
دل
و
هزاران
پیامبر
نیز
با
تو
خواهند
آمد
تا
تو
بهترین
را
برگزینی.
وآنگاه
انسان
زمین
را
انتخاب
کرد،
رنج
و
نبرد
و
صبوری
را...
و
این
آغاز
انسان
بود....
+ ایمان مثل WiFi میمونه، Invisible هست ولی به وسیله اون به هرچیزی بخوای میتونی وصل بشی !!!
آقای
من :
تو
در
نهایتی
خواهی
آمد
که
حد
تابع
دنیا
نیست.
تو
در
کنجی
از
جغرافیای
زمین
طلوع
خواهی
کرد
که
جواب
نهایی
تمام
معادلات
زمین
است.
آقای
من :
بیا
که
اوضاع
معکوس
شده
است.
منحنی
ارزشها
نزولی
اکید
است.
نمودار
حرکت
ما
انسانها
پر
از
اکسترمم
شده
است.
سرور
من :
روز
هفتم
هفته
که
دلم
مشتق
شده
است،
اشتیاق
دیدار
تو
را
با
دعای
ندبه
در
هم
می
آمیزم
و
با
تو
به
زمزمه
می
نشینم.
زمزمه
ای
که
واحدهای
آن
کم
است
ولی
تو
آن
را
می
شنوی.
آقا
جان:
تمام
سوالات
ذهنم
را
به
صورت
دستگاه
های
چند
معادله
و
چند
مجهولی
در
آورده
ام
و
برای
جوابهای
آن
راهی
جز
مبهم
بودن
نیافته
ام.
هر
چه
به
مشتاقان
و
منتظران
تو
می
نگرم
در
معادله
زندگی
هیچ
کدام
در
دنیای
حقیقی
ریشه
ای
ندارند
مگر
در
دنیای
مختلط
فریب
و
دروغ.
سرور
خوبم:
با
خود
عهدمی
بندم
،مهر
و
محبت
تو
را
با
نوشتن
نام
زیبایت
بر
مقدمه
تمام
ترسیم
شده
تدریسم
تقسیم
کنم
و
هزار
بار
بر
این
سطر
نام
تو
را
در
ذکر
تمام
خوبیهایت
ضرب
کنم
و
با
دل
منتظرم
جمع
ببندم.
مولای
من:
سری
به
سریها
و
دنباله
های
منتظرانت
بزنیم
که
سیگمای
تمام
آنها
به
٣١٣ تن می
رسد
،چه
فاجعه
ای
است
این
دنیا
،مگر
اوضاع
قرینه
شود
یا
محور
زندگیها
انتقال
یابد
تا
زمینه
آمدنت
در
مختصات
دنیا
فراهم
شود.
زمانی
که
با
خود
می
اندیشم
که
کدام
رابطه
و
ضابطه
باعث
خواهد
شد
بین
من
و
شما
زوج
مرتب
شکل
گیرد
دیدم
و
درک
کردم
که
به
راستی
شرط
برقراری
این
است
که
اگر
مولفه
ی
اول
یکرنگ
و
صمیمی
بود
مولفه
دوم
هم
یکرنگ
و
صمیمی
باشد.
اینجا
وقتی
دلم
می
گیرد
انتظار
تو
را
مدلسازی
می
کنم .
تمام
ابعاد
ایمانم
را
در
حکم
ذره
می
بینم
و
آنچه
به
من
آرامش
می
دهد
این
است
که
به
هندسه
عبادت
روی
آورم
و
در
مستطیل
سجاده
سر
بر
دایره
مهر
تو
گذارم
و
از
خدای
تو
مهرت
را
طلب
کنم.
باور
کن
در
کلاس
درسم
بارها
گفته
ام
،
دانش
آموز
عزیز
در
فضای
نمونه
ی
زندگی
انسانها
پیشامدی
بنویسید
که
تعداد
منتظران
شما
رقم
بزند .
به
امید
آنکه
در
بررسی
احتمال
ظهورت
عددی
نزدیک
به
یک
ببینم.
بارها
گفته
ام
همنهشتی
انسان
و
ایمان
وقتی
برقرار
است
که
ایمان
بین
تمام
انسانها
برقرارباشد
و
باقیمانده
ربا
و
کذب
نیاورد.
اما….
میدانم
و
خوب
میدانم،
تو
روزی
خواهی
آمد
که
تصاعد
خوبیها
برقرار
باشد،
که
ارتفاع
عدالت
بر
قاعده
دنیا
قابل
ترسیم
باشد،
که
مساحت
دنیا
فضای
پیوسته
خوبیها
باشد،
که
از
جمکران
تا
وادی
سهله
خط
مستقیم
عشق
باشد،
که
انتظار
و
اشتیاق
تنها
مجهول
مساله
انسانها
باشد.
*به
امید
طلوع
آقا
در
بیکران
دنیا*