...

چقدر آبروی دلم را خریدند این سه نقطه ها...

...

چقدر آبروی دلم را خریدند این سه نقطه ها...

سید مرتضی آوینی از زبان سید مهدی شجاعی

در این حال و روز که بندها ترنم ماندن دارند و زنجیرها سرود نشستن می‌خوانند، کندن چه کار سترگی است، پر کشیدن چه باشکوه است و پیوستن چه شیرین و دوست داشتنی. کاش با تو بودیم وقت قران انتخاب تو با انتخاب حق.
کاش با تو بودیم آن زمان که دست از این جهان می‌شستی و رخت خویش از این ورطه بیرون می‌کشیدی.
کاش با تو بودیم آن زمان که فرشتگان، تو را بر هودج نور می‌گذاشتند و بالهای خویش را سایبان زخمهای روشن تو می‌کردند.
کاش با تو بودیم آن شام آخر که سالارمان، ماه بنی هاشم (ع) به شمع وجود تو پروانه سوختن داد.
گریه ما، نه برای رفتن تو، که برای جا ماندن خویش است. احساس می‌کنم که در این قیل و مقال، چه قال گذاشته شده‌ایم، چه از پا افتاده‌ایم، ‌چه در راه مانده‌ایم، چه در خود فرو شکسته‌ایم.
احساس می‌کنم آن زمان که تو دست بر زانو گذاشتی و یا علی گفتی، ما هنوز سر بر زانو نهاده بودیم.
گریه ما نه برای «رٍجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا الله» است، گریه ما، نه برای «فَمِنهُم مَن قَضَی نَحبَه» است، گریه ما، گریه جگرسوز «فَمِنهُم مَن ینتَظِر» است.
ای خدا! به حق آن امام منتظرت، نقطه شهادتی بر این جمله طویل انتظار ما بگذار که طاقتمان سر آمده است، تابمان تمام شده است، توانمان به انتها رسیده است، کاسه صبرمان سرریز شده است و خیمه انتظارمان سوخته است.
مرتضی! ای همسفر شبهای تابناک مدینه!
مگر نه ما یک ماه تمام،‌ پا به پای هم طواف کردیم؟ مگر نه ما یک ماه تمام در کوچه پس کوچه‌های مکه و مدینه، چشم در چشم در غربت ولایت گریستیم؟
مگر نه ما یک ماه تمام، نفس در نفس به مناجات نشستیم و شهادت هم را از خدای هم خواستیم؟ این چه گرانجانی بود که نصیب من شد و آن چه سبکبالی که نصیب تو.
چرا به خدا نگفتی که خارهای گل را نتراشد؟ چرا به خدا نگفتی که میوه‌های نارس و آفت زده را هم دور نریزد؟ چرا به خدا نگفتی که برای چیدن گل، بر روی علفهای هرز پا نگذارد؟ چرا به خدا نگفتی که پشت در هم کسی ایستاده است؟
چرا به خدا نگفتی…

گفته هایی از آیت الله امجد

آفتاب کارش نور دادن و حرارت دادن است و اشیا به نسبت استعدادهاى خودشان، از این نور وحرارت استفاده مى‏کنند و کمال مى‏یابند. همان‏گونه که موجودات عالم بسته به استعداد خودشان ازنور خورشید بهره‏مند مى‏شوند. انسان نیز از نور وجود امام زمان علیه السلام بهره‏ مندمى‏شود. وقتى آفتاب به گل و ریحان مى‏تابد، بوى عطرش حال آدم را جا مى‏آورد، اما همین آفتاب وقتى به گندابى مى‏تابد بوى گندش را زیاد مى‏کند. 

بعضى وقتها یک نقطه روشنى در وجود انسانهاست که اشعه وجود امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) در آن نقطه اثر مى‏کند و آن نورانیت زیادمى‏شود.


دعای غریق

امام صادق (علیه السلام) وقتی در مورد سختی دین داری و لغزش های دوره ی آخر الزمان فرمودند ، بعضی از شاگردان آن حضرت ترسیدند و سوال کردند که اگر ما آن زمان را درک کردیم چکار کنیم ؟ 

امام فرمودند : دعای غریق را بخوانید. این دعا برای کسی است که در حال غرق است و مضطر و بیچاره شده است :


 یاالله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک 



پندهایی از آیت الله مجتهدی تهرانی

مرحوم آیت‌الله احمد مجتهدی تهرانی در سخنانی اظهار داشته است: امام زین‌العابدین (علیه السلام) فرمودند: هر کس عالم و حکیمی نداشته باشد که او را ارشاد کند هلاک می‌شود. انسان باید در دو چیز استاد داشته باشد یکی اخلاقیات و دیگر عُرفیات.

 

اگر درس بخوانی و استاد اخلاق نداشته باشی، بر فرض آیة‌الله هم بشوی نَفْس تو هم، آیة‌الله می‌شود آن‌وقت بیچاره می‌شود.

 

 همان‌طور که به دکتر می‌روی و دستور رژیم غذایی می‌گیری باید پیش استاد بروی و دستور اخلاق بگیری، باید استاد باشد که نزد او بروی که باد کبر و غرور تو را خالی کند، فکر نکنی حالا که این کتاب‌ها را می‌خوانی به جایی رسیده‌‌ای و حتماً مورد تأیید امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) قرار گرفته‌ای.


اما مواظب باش گرفتار نااهل نشوی، گرفتار این سیم وصلی‌ها نشوی، اگر کسی پیدا شد که دلش می‌خواهد همه بفهمند آدم خوبی است و فکر می‌کند سیمش وصل است، به او اعتماد مکن اگر کسی واقعاً سیمش وصل باشد به کسی نمی‌گوید.

سر سفره او نشسته ایم

بدانید که در وقتى [که ] ما خلوت کردیم [خداوند] مطّلع است ، وقتى جلوى مردم هستیم مطّلع است ، حرف مى زنیم مطّلع است ، ساکتیم مطّلع است .
همین که شخص مطّلع شد - صاحب این خانه ، صاحب این عالم ، از هر فرد فرد، به تمام افعال و تروک ، به تمام زوایا مطّلع شد، آنچه که نیّت کرده و مى کند، آنها را هم مطّلع است ؛ بلکه نیّت خیر را مى نویسد، نیّت شرّ را نمى نویسد تا شرّ محقّق نشده ، شرّ هم که محقّق شد، یک مقدار صبر مى کندتا ببیند توبه مى کند یا نه ، برمى گردد یا نه ؟ - کار تمام است  .


ادامه مطلب ...

این جاهل می گوید عرفنی نفسی

برای آمدن شما باید خودم را پیدا کنم.

وقتی خودم را پیدا کردم و شناختم اون وقت لایق درک وجود شما میشوم. دوازده قرن هست که منتظر هستین که ما به خودمون بیاییم ولی همچنان در در غفلت و غیبت هستیم...


یه قسمت از الهی نامه علامه حسن زاده آملی رو خیلی دوست دارم اونجا که میگن:


الهی عارفان گویند اللهم عرفنی نفسک، این جاهل می گوید عرفنی نفسی


راز سکوت حضرت علی علیه السلام

عمر گفت:

ــ نشد، اینطور نمی‌شود، نبش قبر خواهیم کرد، همة قبرها را خواهیم شکافت، جنازة دختر پیامبر را پیدا خواهیم کرد، بر او نماز خواهیم خواند و دوباره... خبر به على رسید. همان على که تو گاهى از حلم و سکوت و صبوری‌اش در شگفت و گاهى گلایه‌مند می‌شدى، از جا برخاست، همان قباى زرد رزمش را بر تن کرد، همان پیشانى بند جهاد را بر پیشانى بست، شمشیرى را که به مصلحت در غلاف فشرده بود، بیرون کشید و به سمت بقیع راه افتاد.

تو به یقین دیدى و بر خود بالیدى اما کاش بر روى زمین بودى و می‌دیدى که چگونه زمین از صلابت گامهاى على می‌لرزد.

وقتى به بقیع رسید، بر بالاى بلندى ایستاد ـ صورتش از خشم، گداخته و رگهاى گردنش متورم شده بود ـ فریاد کشید:

ــ واى اگر دست کسى به این قبرها بخورد، همه‌تان را از لب تیغ خواهم گذراند.

عمر گفت:

ــ اى ابوالحسن بخدا که نبش قبر خواهیم کرد و بر جنازة فاطمه نماز خواهیم خواند. على از بلنداى حلم فرود آمد، دست در کمربند عمر برد، او را از جا کند و بر زمین افکند، پا بر سینه‌اش نهاد و گفت:

ــ یا بن السوداء! اگر دیدى از حقم صرفنظر کردم، از مثل تو نترسیدم، ترسیدم که مردم از اصل دین برگردند، مأمور به سکوت بودم، اما در مورد قبر و وصیت فاطمه نه، سکوت نمی‌کنم، قسم بخدایى که جان على در دست اوست اگر دستى به سوى قبرها دراز شود، آن دست به بدن باز نخواهد گشت، زمین را از خونتان رنگین می‌کنم.

عمر به التماس افتاد و ابوبکر گفت:

اى ابوالحسن ترا به حق خدا و پیامبرش از او دست بردار، ما کارى که تو نپسندى نمی‌کنیم.

على، شوى باصلابت تو رهایشان کرد و آنها سرافکنده به لانه‌هایشان برگشتند و کودکانى که در آنجا بودند چیزهایى را فهمیدند که پیش از آن نمی‌دانستند... راستى این صدا، صداى پاى على است. آرام و متین اما خسته و غمگین. از این پس على فقط در محمل شب با تو راز و نیاز می‌کند.


کتاب کشتی پهلو گرفته،اثر سید مهدی شجاعی

مهمترین نماد بندگی و علامت بندگی

از مهمترین عوامل تقویت دین و باورهای دینی معرفت به خدا ، معرفت به نبوت ، و آخرت گفتیم ، اگر این باورها بخواهد رشد بکند ، پرورش پیدا بکند و تقویت بشود ، از مهمترین عواملش نماز است . چرا ؟ قرآن می فرماید : اگر می خواهید دارای یقین بشوید یعنی همان باور محکم و ثابت که در فتنه ها دچار سستی و کاستی نشوید ، در مسیر عبودیت عمل داشته باشید . باید بندگی داشته باشید . مهمترین نماد بندگی و علامت بندگی که خضوع و خشوع در برابر حق در آن پیدا است ، بی تردید نماز است . در قرآن بیشترین تاکید را در بین اعمال صالح بر نماز کرده است . در قرآن 114 بار از نماز یاد شده است . در کتب معتبر روایی ما در مورد نماز خصوصیات زیادی گقته شده است که قابل تأمل است . امام کاظم (علیه السلام) فرمودند : افضل اعمال بعد از معرفت خدا ، نماز است . بعد از پذیرفتن دین نماز است . ما مکرر از پیامبر و ائمه معصومین داریم که از اولین چیزی که در آخرت از آن سوال میشود نماز است که اگر نماز پذیرفته شد بقیه اعمال هم پذیرفته میشود . چرا ؟ یک درختی که خشکیده و ریشه ای در زمین ندارد ، شما هر مقداری که به آن آب و کود بدهید و نور آفتاب را به آن برسانید آن رشد نمی کند چون حیات ندارد . اما درختی که متصل به زمین است ، ریشه هایش در زمین تنیده است ، اگر به آن آب و کود و نور برسانید ، پرورش پیدا می کند . نماز مثل ریشه ای برای انسان است و او را به خدا و حقیقت هستی متصل میکند . اگر نماز را از یک انسان بگیرید ، این انسان دیگر حیات معنوی ندارد و اعمال صالح دیگر برای او نفعی ندارد . اما اگر نماز را داشته باشد او متصل به حقیقت هستی است و ریشه دار است . و آن وقت اعمال صالح برای او فایده دارد . اولین سوالی که در آخرت از انسان میشود نماز است . اگر نماز پذیرفته شد ، او حیات دارد و میشود به بقیه اعمال نگاه کرد . اما اگر نماز پذیرفته نشد ، اواصلا حیات ندارد و بقیه اعمال نمی تواند او را رشد بدهد . روح معنوی و زنده بودن قلب ما با نماز است که اگر این نبود نمی تواند سایر اعمال را پرورش بدهد .


بخشی از سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین عالی در برنامه سمت خدا

محبت مهدی

بذر ناب محبت مهدی را نمی فروشند بلکه هدیه می کنند

هدیه به تمام آنها که خالصانه زمین دلشان را از تمامی علف های هرز زدوده اند....

و آیا در سرزمین دل من هیچ علف هرزی نروییده است؟؟؟!!!



      آغاز نوشت: به دور از هر هیاهوی درونی،در اینجا میخواهم از تو بگویم.

      امید به مهربانی ات دارم، مرا هیچ وقت به حال خودم وامگذار.