...

چقدر آبروی دلم را خریدند این سه نقطه ها...

...

چقدر آبروی دلم را خریدند این سه نقطه ها...

خورشید همین حوالی ست

بسم الله الرحمن الرحیم

اخم نکن به روزگار فرزند آدم چطور دلت می آید...


روزگار را من و تو می سازیم... 

بی تابی پاییز را هم بگذار به پای پریشانی او در غم بهار... 


اخم نکن به روزگار خورشید همین حوالیست
...


+ تا غروب چند ساعتی مانده...

امیدم نا امید نشده...

کاش خورشید که در دریا غرق شد کنارمان باشی...
اللهم عجل لولیک الفرج

می دانی! زمانه ی عجیبی است...

بسم الله الرحمن الرحیم

می دانی! زمانه ی عجیبی است...

برخی مردم امام گذشته را عاشقند, نه امام حاضر را

می دانی چرا؟


امام گذشته را هرگونه بخواهند تفسیر می کنند, اما

امام حاضر را, باید فرمان ببرند...

و کوفیان عاشورا را اینگونه رقم زدند
...

دل تنگت هستم

بسم الله الرحمن الرحیم

قلبم که خانه غیر تو شده است گاهی میگیرد

از بی مهری ها و نامهربانیهای همین غیر تو


خودت بیا و خانه ات را پس بگیر

شرمنده ام که مستأجر آورده بودم

اللهم عجل لولیک الفرج

+ یعنی میشه قبل از اینکه خیلی دیر بشه،مستاجرهای این خونه بیرون برن.البته مشکل اینجاست مستاجرهای دل من کم کم دارن صاحبخونه میشن.میترسم روزی برسه که نتونم بیرونشون کنم.اقا جان شرمنده ی شما هستم.قرمزی این قاچ های هندونه بدجور بال پرواز منو بستند.کاش با دستان مهربونتون من رو از روی این قاچ هندونه برمیداشتین....

کاش این جمعه بیاید...

بسم الله الرحمن الرحیم

مولای من!
در روایت آمده یکی از روزهای قیام شما دحوالارض است، ما را بیش از این چشم به راه مگذار
...

مسجدت را بنا کن

بسم الله الرحمن الرحیم

انسانها همه معمارند.معمار مسجد وجود خویش.نقشه ی این بنا را خدا کشیده.
هر بار که آهی میکشی،قطره ی اشکی از گوشه ی چشمت می چکد، دعایی میکنی،خدا را زمزمه میکنی آجری برآجری گذاشته میشود و با تکه های دل و پاره های روح، با ذکر و عشق مسجد بنا میشود.
مسجدت را بنا کن پیش از آنکه آخرین اذان را بگویند
...

عرفان نظر آهاری
ملک الموت بر اهلِ دلی رسید+

او را گفت: تو کیستی؟
ملک الموت پاسخ داد: من از بین برنده ی لذاتم و جداکننده ی جفت ها.
آن اهلِ دل به وی گفت: ای جوانمرد ! چرا از خود همه خصلت های بد نشان می دهی و از آن صفت های نیک چیزی نمی گویی؟
ملک الموت گفت : آن چیست؟
اهل دل پاسخش داد:
تو رساننده ی دوستی به دوست...

رعیتت را بپذیر...

بسم الله الرحمن الرحیم

مولایی بود، غلام بدی داشت، میگفت: این غلام را دوستش ندارم، به حرف من گوش نمیدهد، یک روز برایش خبر آوردند چرا نشسته ای؟ عده ای دارند غلام تو را میزنند. با عجله آمد از غلام بدش دفاع کرد،
گفتند: تو که میگفتی بَد است، چرا رفتی از او دفاع کردی؟ گفت: با همه بدی اش منسوب به من است، آبروی او آبروی من است،

یا صاحب الزمان مهدی جان همه ما آلوده ایم ولی منسوب به شماییم، رعیت شماییم...
اگر چه دوست به چیزی نمیخرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست

دلتنگ دل صاف بچگیا هستم

بسم الله الرحمن الرحیم

بعضی وقت ها می گویم
خوش بحال روزهایی که کلاس اول بودیم...

واژه های دعای فرج را درست ادا نمی کردیم 
اما دلمان صاف بود
...

عشق نسبت به خدا

بسم الله الرحمن الرحیم

روزی سه عارف بزرگ ،
حسن بصری ، مالک دینار و شفیق بلخی
به دیدن رابعه عدویه که بیمار بود رفتند .
حسن بصری گفت :

هیچکس در عشق خود نسبت به خداوند صادق نیست ...
مگر اینکه ضربه های خدای خود را با شکیبایی تحمل کند .
رابعه گفت : ازین گفته بوی منیت میاید .
شفیق بلخی گفت : هیچکس در دعوی خویش صادق نیست
مگر اینکه در مقابل ضربه های خداوند شکر به جای آورد .
رابعه گفت : بهتر ازین باید گفت این سخن هنوز بوی منیت میدهد .
مالک دینار گفت : در دعوی خود صادق نیست
هر که از ضربه های دوست خویش لذت نبرد .
رابعه گفت : خوب است اما بهتر ازین باید گفت
هنوز سایه ضعیفی از منیت در آن نهفته است .
همه گفتند اکنون تو خود بگو .
او گفت : هیچکس در دعوی خویش صادق نیست
اگر با مشاهده محبوب خویش رنج و درد خود را فراموش نکند ....

برگ هستی یا سنگ؟

بسم الله الرحمن الرحیم

وقتی مشکلات ، زندگی رو برات سخت کرد ترجیح میدی مثل کدوم باشی برگ یا سنگ؟
به برگ نگاه کن وقتی داخل آب می افتد خود را به جریان آن می سپارد و با آن می رود.
و سنگ به خاطر سنگینی اش داخل نهر فرو رفته و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار میگیرد .

اما برگ که آرام نیست. او با هر افت و خیز آب نهر بالا و پائین می رود و الان معلوم نیست کجاست لااقل سنگ می داند کجا ایستاده و با وجودی که در بالا و اطرافش آب جریان دارد اما محکم ایستاده و تکان نمی خورد. اگر آرامش سنگ را برگزیده ای پس تاب ناملایمات را هم داشته باش و محکم هر جایی که هستی آرام و قرار خود را از دست مده .
من اما تمام زندگی خودم را با اطمینان به خالق رودخانه هستی و به جریان زندگی سپرده ام و چون می دانم در آغوش رودخانه ای هستم که همه ذرات آن نشان از حضور یار دارد از افت و خیزهایش هرگز دل آشوب نمیشوم و من آرامش برگ را می پسندم

کشیش: هرگز مرتکب جرم نشو

به خاطر این جمله ای که الان می گم:
خدا گفت : " انتقام از آن من است "

ادموند دانتز: من به خدا اعتقاد ندارم
کشیش: مهم نیست او به تو اعتقاد داره
..

همیشه فقط یاد تو

بسم الله الرحمن الرحیم

آزمودم دل خود را به هزاران شیوه
هیچ چیز جز یاد خدا شادش نکرد
...