...

چقدر آبروی دلم را خریدند این سه نقطه ها...

...

چقدر آبروی دلم را خریدند این سه نقطه ها...

تعطیل...


یه وقت هایی باید...روی یک تکه کاغذ بنویسی...تعطیــل است...و بچسبانی پشت شیشه ی افکارت...باید به خودت استراحت بدهی...دراز بکشی...دست هایت را زیر سرت بگذاری...به آسمان خیره شوی...و بی خیال سوت بزنی...در دلت بخندی به تمام افکاری که...پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند...آن وقت با خودت بگویی...بگذار منتظر بمانند!!!

شاید زود برگردم،شاید هم....

این روزها آشفته تر از همیشه هستم.هرچقدر هم بخوام آروم کنم ذهنم رو،نمیشه.کاش میشد کوچ کرد...

نظرات 22 + ارسال نظر
هادی دوشنبه 26 تیر 1391 ساعت 10:52

سلام
آشفتگی شما مارا هم آشفته کرد..که بنی آدم اعضای یک گوهرند...البته نمیخواهم در امور شخصی شما دخالت کنم ولی اگر چیزی است که میتوان نقشی در برطرف کردن ان داشت..بنوبه خودم در خدمتم...
یه جورایی به حضور شما عادت کرده بودیم و تعطیلی شما برامون سخته..
حالا تعطیلی شما چجوریه؟کلا با دنیای مجاز قطع ارتباط میکنیدیا فقط وبلاگ خودتون رو؟...
خدا حافظتون باشه در هر حال

ری را دوشنبه 26 تیر 1391 ساعت 12:12

چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی/ به شکوفه ها ، به باران برسان سلام ما را...

ری را دوشنبه 26 تیر 1391 ساعت 12:52

یاران ره عشق منزل ندارد / این بحر مواج ساحل ندارد

باری که حملش ناید ز گردون / جز ما ضعیفان حامل ندارد

چون ما نباشیم مجنون که لیلی / غیر از دل ما محمل ندارد

از اصفهانی ها خیلی ضربه خوردم ولی این شاعر اصفهانی برخی ابیاتش قشنگه (صغیر اصفهانی)

رها دوشنبه 26 تیر 1391 ساعت 13:12 http://idea90.blogsky.com

سلام زهرا جون
یاد این شعر سهراب افتادم
در نبندیم به روی سخن زنده تقدیر که از پشت چپر های صدا می شنویم

پرده را برداریم

بگذاریم که احساس هوایی بخورد

بگذاریم بلوغ زیر هر بوته که می خواهد بیتوته کند

بگذاریم غریزه پی بازی برود

کفش ها رابکند و به دنبال فصول از سر گل ها بپرد

بگذاریم که تنهایی آواز بخواند

چیز بنویسد

به خیابان برود

ساده باشیم

ساده باشیم چه در باجه یک بانک چه در زیر درخت

کار مانیست شناسایی راز گل سرخ

کار ما شاید این است

که در افسون گل سرخ شناور باشیم

پشت دانایی اردو بزنیم

دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم

صبح ها وقتی خورشید در می اید متولد بشویم

هیجان ها را پرواز دهیم

روی ادرک ‚ فضا ‚ رنگ صدا پنجره گل نم بزنیم

آسمان را بنشانیم میان دو هجای هستی

ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم

بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم

نام را باز ستانیم از ابر

از چنار از پشه از تابستان

روی پای تر باران به بلندی محبت برویم

در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم

کار ما شاید این است

که میان گل نیلوفر و قرن

پی آواز حقیقت بدویم

[ بدون نام ] دوشنبه 26 تیر 1391 ساعت 23:51

سلام زهرا جان

shia graphic سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 08:57

سلام خواهری
خوشم میاد هر قوت میام اینجا یه قالب جدید میبینم

چی شده زهرای خوبم ؟چرا کلافه ای؟ کمکی از من بر میاد ؟

برات دعا میکنم تا به زودی زود دلتو شاااد ببینم

رنگینک سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 15:38 http://bumedel.blogfa.com

منتظر بازگشت هر چه زودترت هستم

عاشق خدا چهارشنبه 28 تیر 1391 ساعت 12:15 http://tartileghoran.blogfa.com/

سلام.

پیشاپیش فرا رسیدن ماه مبارک رمضان را به شما تبریک عرض میکنم.

این هفته هم برای ختم صلوات در شب جمعه منتظرتون هستم.

mse storm چهارشنبه 28 تیر 1391 ساعت 20:10 http://msestorm.mihanblog.com

حیفه وبلاگ به این قشنگی یه مدت تعطیل باشه .
ولی یه وقتایی تعطیلی واسه آدم لازمه .
تعطیلات خوش بگذره . اگه تونستی کوچ کنی دست ا رو هم بگیر .

جواد پنج‌شنبه 29 تیر 1391 ساعت 01:27 http://www.91onlygod.blogfa.com

سلام خواهر بزرگوار.انشاالله که هرچه زودتر برمیگردید و با مطالب خوبتون ما رو به فیض عظما می رسونید.

ری را پنج‌شنبه 29 تیر 1391 ساعت 12:53

سلام. فکر کنم دیگه تعطیلی کافیه و باید دوباره بنویسین

پیمان پنج‌شنبه 29 تیر 1391 ساعت 23:49 http://pepeli.mihanblog.com

آخ گفتی واقعا چقدر خوبه گاهی آدم این کار رو بکنه
فکر کنم تنها لحظه ای که آدم نفس راحت میکشه همون لحظه ست

زهره جمعه 30 تیر 1391 ساعت 08:45 http://asemuniya.mihanblog.com/

آبجی سلام،خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟(از نزدیک نمیشه اینجور صحبت کرد)
آخه چرا تعطیل؟

هیچ جمعه 30 تیر 1391 ساعت 13:05 http://yadgaredoost.blogfa.com

سلام موافقم .
با تبریک فرارسیدن ضیافت الرحمن
به روزم
با رباعی
نفس شمار
با احترام دعوتید .
[گل]

هیچ جمعه 30 تیر 1391 ساعت 13:10 http://yadgaredoost.blogfa.com

سلام دوباره
ببخشین من موافقم با تعطیلی موقتی والا اگه منظورتون دایمیه اصلا موافق نیستم لطفا از این تصمیم صرف نظر کنین لطفا .

هادی جمعه 30 تیر 1391 ساعت 17:00

سلام
نوای دعای امام در مسجد کوفه را شنیدم..
من عاشق این مناجاتم..
التماس دعادراین ایام..

دریا جمعه 30 تیر 1391 ساعت 17:18 http://azjensebaran.blogsky.com

سلام عزیزم
کاملا میفههمم شمارو درک میکنم گاهی آرامش و استراحت نیازه
درکتون میکنم
امیدوارم به زودی با پستی جدید و زیبا حضوری دوباره داشته باشید دوست خوبم

سهبا جمعه 30 تیر 1391 ساعت 22:58

چقدر دوست دارم زیارت مولا رو ...
سلام زهرایی . من چرا دیر دیدم این تابلوی تعطیل رو ؟ اونوقت این یعنی چی ؟ زهراااا ؟؟؟
ماه رمضان , ماه خودسازیه ... میشه واسه آرامش دلمون دعا کنیم ... میشه از خدا کمک بخوایم ... دعام می کنی عزیز ؟

مریم جمعه 30 تیر 1391 ساعت 23:13 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

وای زهرایی آهنگ وبلاگت
محشره خانومی
خیلی دوسش دارم
اللهم انی اسئلک الامان یوم لا ینفع مال و لا بنون الا من اتی الله بقلب سلیم
یعنی خیلی زیاد مناجات حضرت امیر رو دوست دارم خانومی
مولای یا مولای انت الحی و انا المیت و هل یرحم المیت الا الحی؟؟!!!

دریا جمعه 30 تیر 1391 ساعت 23:52 http://azjensebaran.blogsky.com

سلام عزیزم
ماه مبارک رمضان رو به شما و خونواده ی محترم تبریک میگم
تشکر از حضورتون
من هم التماس دعا دارم دوست خوبم
موفق باشید

ریحانه شنبه 31 تیر 1391 ساعت 17:37 http://www.theosophist2.blogfa.com

نشسته ام ماه ، روی دستم نماز می خوانَد

پُشت

سیل ِ سلیطه می ریزد

کاشی

صدا

وَ در که مسجد را

با چادرهای پاره پشت ِ هوا می بَرَد



عکس های تاریخی

که از گلو خفه تر می شوند



پُشت،

نیشابور ِ پاره می ریزد

نور آنقدر می چرخد ، می تابَد ، می پژمُرَد که می ریزد

وَ من آنقدر عاشق ِ این ماهوت ِ کهنه ام

که نمی دانم با این دست های جوان چکار کنم

با این هوای رفته تا ته ِ حوض

با این پوشیه

که گوشه های رضاشاه می رود

زمان ِ گمشده در ساعتی که هرشب ، لال

لالایی ِ مرا خوانده ست

هر صبح ، کر،

بالای کرکره رفته ست !



هوا

هوا که هرشب ، بیشتر گم می شود

صدا

صدا که لای درهای گرفته می گیرد

وَ شب که هرگز مرا به حال ِ دیوار ِ روبه رو نگذاشت !



هوا

هوای پُشت ِ اذان

هوای بلند شده از پُشت ِ خاک ِ چادرها

دست های نَشُسته ام را بُرد

به این صدا که از بس به مهربانی ِ درها فشار داد

زیر ِ پنجره افتاده ایم !



هوا

هوا که از بیات ِ تُرک ، قدیمی تر است

وَ از چهارگاه ، قدیمی تر است

وَ مثل ِ « نقش ِ رستم» به طاق می چسبد



نشسته ام ماه ، روی دستم نماز می خوانَد

نشسته ام وَ توی دستم ماه

ماه

شکل ِ آی با کلاه .




وای زهرایی چقدر سه خط آخر نوشته ات چر معنا بود...ممنونم ازت...
راستی التماس دعا
از پگاه احمدی

ممنون از شما،عزیزم
انتخابت عالی بود
محتاجم به دعای شما

جواد پنج‌شنبه 5 مرداد 1391 ساعت 18:55 http://www.velayat67.blogfa.com

مرا بسپار در یادت به وقت بارش باران..


نگاهت گر به آن بالاست


دعایم کن..


دعایم کن..


که من محتاج محتاجم...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.