بسم الله الرحمن الرحیم
داریم نزدیک میشیم به غربت حسین علیه السلام،دوباره تکرار غریبی،بی یاوری،دوباره یادمون میفته که امام زمان علیه السلام به دنبال یار هست.اما مثل همیشه
مثل بقیه روزها،مثل غدیر که اومد و رفت این دوماه رو سپری میکنیم و بازهم سرگرم دنیا میشیم.تا کی خدا به تلنگر بزنه و همچنان در خواب غفلت باشیم.
رسیدم به یادداشت های یه طلبه
حسین فریاد
می زند: "هل من ناصر ینصرنی؟"
و
من درحالی که نمازم قضا شده است می گویم:
لبیک
یاحسین! لبیک...
حسین نگاه
می کند لبخندی می زند و به سمت دشمن تاخت می کند...
و
من باز می گویم: لبیک یاحسین!
حسین شمشیر
می خورد من سر پدرم داد می زنم و می گویم:
لبیک
یا حسین!
حسین سنگ
می خورد، من در مجلس غیبت می گویم: لبیک یاحسین! لبیک...
حسین از اسب به زمین می افتد عرش به لرزه در می آید و من در پس خنده های مستانه ام فریاد میزنم: لبیک...
حسین رمق ندارد باز فریاد میزند: هل من ناصر ینصرنی؟
من به دوستم دروغ میگویم و باز فریاد می زنم: لبیک...حسین سینه اش سنگین شده است، کسی روی سینه
است، حسین به
من نگاه می کند می گوید: تنهایم یاریم کن...
کربلایی دیگر در راه است...
+ تفاوت
من و اصحاب کهف در این بود
که سکه های من از ابتدا رواج نداشت...
"گربه
های امپراطور"
"فاضل نظری"
سلام زهرا جان
چه مطلب زیبایی درباره امام حسین (ع) نوشتی .خدا کنه روزی برسه که محب واقعی اهل بیت بشیم.
سلام رها جان
دست نویسنده اش درد نکنه،من فقط کپی کردم
سلام خواهری جون
خیلی زیبا بود . هم دست نویسندش درد نکنه که متن به این زیبایی رو نوشت
هم دست شما درد نکنه که متن به این زیبایی رو تو وبلاگتون گذاشتین تا ما از خوندنش لذت ببریمو به خودمون بیایم :)
بازم ممنون دوست عزیز
سلام دوست خوبم
خواهش میکنم،ممنون از حضورت