بسم الله الرحمن الرحیم
پدری به پسرش گفت: امروز هر حرفی را با مردم می گویی و آنچه
بر زیان می آوری و همه ی کارهایت را، به هنگام شب به من بگو!
پسر در وقت مشخص شده با رنجی بسیار یک روز گفتار و کردار خودش را به پدرش گزارش داد.
روز بعد پدر همین درخواست را تکرار کرد.
پسر گفت: پدر! هر کار دشواری که می خواهی به عهده ی من بگذار؛
اما این کار را از من نخواه که طاقتش را ندارم.
پدر گفت: پسرم! هدفم این بود که هوشیار باشی و از حساب قیامت بترسی.
امروز طاقت پس دادن یک حساب یک روزه با پدر خویش را نداری، فردا حساب همه ی عمر را،
چگونه طاقت می آوری؟
هو الحبیب
سلام دوست عزیز
ممنون از مطالب خوبت.
موفق باشی
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام عزیزم
تو هم موفق باشی
دلم را جا گذاشتم ...
آنجا ، که برایش جایی نبود .
دقیقا
سلام زهرایی جان
خیلی نکته بجایی بود. منکه اکثر موقعها از حساب وکتاب کردن فرار می کنم . می ترسم آخرش ...
سلام رها جان
منم همینجورم
مرسی که سر میزنی
وای بر ما
ممنونم دوست من
خدا بدادمون برسه
اما حسابم را رسید خدا همینجا طاقت نداشت برم اون دنیا تا دمار از روزگارم در بیاره
کاش همیشه همینجا به حسابمون رسیده بشه
فریاد ها مرده اند !!
سکوت جاریست!!
تنهایی حاکم سرزمین بی کسی است !!
میگویند خدا تنهاست!!
ما که خدا نیستیم ،
پس چرا از همه تنها تریم!!!!!
سلام خوبی دوست عزیز
نهم دی ماه آخرین پست سنگ صبور دل قراره درج بشه حتما بیا منتظرتم[گل]
http://sangee-saboor-del.blogfa.com/
هیچ کس از حال ما پرسید ؟نه
هیچ کس اندوه ما را دید؟نه
هیچ کس چشمی برایم تر نکرد
هیچ کس یک روز با من سر نکرد
ba shere jadid upam