...

چقدر آبروی دلم را خریدند این سه نقطه ها...

...

چقدر آبروی دلم را خریدند این سه نقطه ها...

من،تنهایی و اشتباه...

بسم الله الرحمن الرحیم

 

وقتی سرگرم این دنیا بشیم خیلی چیزا یادمون میره و بعد که به خودم میام میبینم ای دل غافل کجا هستم،چه میکنم....

یه زمانی بود که از تنهایی چیزی نمی فهمیدم چون چیزایی داشتم که واسم مقدس بود.

تنهایی واقعی من زمانی بود که دل بستم به یه نفر از جنس آ د م

این آدم خاکی منو وابسته خودش کرد و بعد از یه مدت ترکم کرد...

منم بعدها بجای اینکه راه درست رو برم باز خطا کردم و به یه حضور یه آدم دیگه دلخوش کردم.

الانم پشیمونم از این دلبستگی،وابستگی...

امان از وقتی که آدم خطا کنه

بدتر از اون وقتیه که نتونه خودش رو از این خطا نجات بده...

خدایا خودت به من رحم کن

کاش توی تنهایی بجای خطا رفتن مسیر درست رو پیدا میکردم

دلم لک زده واسه اون وقتا


ناگهان چقدر زود دیر میشود

 

نظرات 3 + ارسال نظر
دریا سه‌شنبه 3 بهمن 1391 ساعت 22:43 http://azjensebaranam.blogsky.com

بسیاااااااااااااااار زیبا بود...

واقعا لذت بردم دوست خوبم...
دلم وا شد...

ممنون دریاجان

یک دوست چهارشنبه 4 بهمن 1391 ساعت 19:42

سلام
امان از دل بستن به آدمها که اکثر آنها در موقع نیاز تنهات می گذارن.توی رهگذر زندگی یاد گرفتم که به هیچ کس دل نبندم جز خدا که هیچ وقت فانی نمی شه !

سلام یک دوست عزیز
دل بستن ب خدا یه ایمان قوی میخواد که من ندارم
دوست دارم فقط به خدا دل ببندم ولی ....

سلحشوران اریا دوشنبه 9 بهمن 1391 ساعت 17:20 http://rezafazli90.com

در جاده ای که انتهایش معلوم نیست


پیاده یا سوار بودن فرقی ندارد


اما اگر همراهی داشته باشی که تنهایت نگذارد


بی انتها بودن جاده برایت آرزو می شود

و چه آرزوی شیرینی است ...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.