...

چقدر آبروی دلم را خریدند این سه نقطه ها...

...

چقدر آبروی دلم را خریدند این سه نقطه ها...

مرداب تو....

نمیشه با یادت،با اسمت جنگید

نمیشه با گذشته جنگید

اسم تو،یاد تو،گذشته ی کوتاه شیرین با تو شده مثل مرداب

هرچی بیشتر بهش فکر کنم بیشتر غرق میشم

اما دست خودم نیست

یه دفعه یه چیزی تو رو هل میده توی گذشته

مثل امشب که پیامهات توی لاین روی پست عمه طهورا خوندم

تا اسمتو می بینم کشیده میشم به سمتت

دروغ بزرگی هست که به دلم بگم فراموشت میکنم

فقط میتونم با نبودنت کنار بیام

فکر میکردم با کار جدید که سخت تر هست و خسته کننده میتونم راحت فراموش کنم

میتونم شبا راحت بخوابم از فرط خستگی

ولی امشب با وجود اینهمه خستگی توی تنم تا اسمتو دیدم خواب از سرم پرید

خدایا گمراهم نکن...