...

چقدر آبروی دلم را خریدند این سه نقطه ها...

...

چقدر آبروی دلم را خریدند این سه نقطه ها...

خدایا ردم مکن...

الهی کیف ادعوک و انا انا
و کیف اقطع رجایی منک و انت انت


خدایا دلم گرفته...


خدای من چگونه بخوانمت در حالی که منم من
و چگونه ناامید شوم از تو در حالی که تویی تو



پ.ن:اگه امیدم به رحمت خدا نبود چه جوری میتونستم با اینهمه بدی که دارم،صداش بزنم...


خوب که نگاه می کنم...

قاصدک،آرزویم را مبر

گاهی

بلاهایی که بر سرم می بارند

دعاهای مستجاب شده ی خودم هستند



حتی بیشتر...

سخن گفتن...

1.آگاهانه سخن بگوئیم:

«لا تقف ما لیس لک به علم» اگر از آنچه به آن آگاهى ندارى پیروى نکن . اسراء، 36
2. نرم و ملایم سخن بگوئیم:
«فقولا له قولاً لیّناً لعله یتذکر او یخشى» طه، 44

اما به نرمى با او سخن بگویید شاید متذکّر شود یا از خدا بترسد .
3.گفتار خود را با عمل همراه کنیم:
«لم تقولون ما لا تفعلون» چرا سخنى مى‏گویید که عمل نمى‏کنید . صفّ 3

4.منصفانه سخن بگوئیم:
«
و اذا قلتم فاعدلوا» و هنگامى که سخنى مى‏گویید عدالت را رعایت نمایید . انعام، 152

5.بر طبق حق سخن بگوئیم:
«قولوا قولاً سدیداً» همیشه به حق و صواب سخن بگویید . احزاب، 70

6. با نرمى سخن بگوئیم:
«فقل لهم قولاً میسوراً» با گفتار نرم و آمیخته با لطف با آنها سخن بگویید . اسراء، 28

7.بلیغ سخن بگوئیم:
«و قل لهم فى انفسهم قولاً بلیغاً» نساء، 63
و با بیانى رسا نتایج اعمالشان را به آنها گوشزد نما .

8.فصیح سخن بگوئیم:
«و اخى هرون هو افصح منّى لساناً فارسله معى» قصص، 34

برادرم هارون زبانش از من فصیح‏تر است او را همراه من بفرست تا یاور من باشد .
9.به طرز نیکو سخن بگوئیم:
«قولو للناس حسناً» و به مردم نیک بگویید . بقره، 83

10. بطرز نیکوتر سخن بگوئیم:
«قل لعبادى یقولوا التى هى احسن» به بندگانم بگو سخنى بگویند که بهترین باشد . اسراء، 53

11. بطرز شایسته سخن بگوئیم:
«و قولوا لهم قولاً معروفاً» و با آنها به طور شایسته سخن بگویید . نساء، 8

12.کریمانه سخن بگوئیم:
«و قل لهما قولاً کریماً» گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو . اسراء، 23

13.پاکیزه سخن بگوئیم:
«و هدوا الى الطیّب من القول» حج، 24
و به سوى سخنان پاکیزه هدایت مى‏شوند .

14. سعى کنیم در سخنان خود مردم را به سوى خداوند دعوت کنیم:
«و من احسن قولاً ممن دعا الى اللَّه و عمل صالحاً» فصّلت، 33
چه کسى خوش گفتارتر است از آن کسى که دعوت به سوى خدا مى‏کند


دردنوشت:زمانی با کسانی بر میخورید که طالب حقیقت هستند اما خب معلومات زیادی ندارند.چه خوبه وقتی باهاشون حرف میزنید جوری باشه که حرفاتون رو متوجه بشن.نه اینکه بدتر گیج بشن

شناخت خدا در بلاها

فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ


«هنگامى که بر کشتى سوار مى‏شوند خدا را با اخلاص کامل مى‏خوانند (و غیر او از نظرشان محو مى‏شود) اما هنگامى که آنها را از طوفان و گرداب رهایى مى‏بخشد و به خشکى مى‏رساند باز مشرک مى‏شوند» سوره عنکبوت،آیه 65


پ.ن1:

بلایا و شداید،یکی از وسائلی هستند که خداوند به وسیله ی آنها،خود را به فرد فرد بشر معرفی کرده است و تجلی جلوات خود را در آئینه فطرت آنها به نمایش می گذارد.

تا حالا شده وقتی به یه سختی می رسیم همش میگیم خدا.

اما همین که اون سختی و بلا تموم شد خدا رو فراموش میکنیم.

البته یکی از روش های شناخت خدا همین سختی هاست.در همین سختی ها و بلایا هست که به قدرت خدا پی می بریم و اون رو قادر بر همه چیز میدونیم.

فقط ایکاش فراموش نکنیم خدا رو در آرامش.

پ.ن2:

پیمانی را که با خدا در طوفان بستم در آرامش فراموش نمیکنم.

پیام امید


هرکودکی 

با این پیام 
بدنیا می آید که خدا...
هنوز..
از انسان نومید نیست...


رابیندرانات تاگور

اَطیعُوا الله و اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اوُلی الاْ َمْرِ مِنْکُمْ


یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اَطیعُوا الله و اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اوُلی الاْ َمْرِ مِنْکُمْ 


ای مؤمنین خدا و رسول او و صاحبان امر از خودتان را اطاعت کنید


نکته 1: حوزه ی اطاعت خدا یکی است. حوزه ی اطاعت رسول و اولی الامر هم یکی است.

نکته 2: اطاعت خدا و اطاعت رسول هم تراز هم قرار گرفته اند. از این هم ترازی یک مطلب استخراج می شود و آن اینکه همانطور که فرمان خدا بدون نقص،بدون لغزش،بدون خطا، بدون گناه و... می باشد؛ فرمان رسول و اولی الامر هم بدون خطا و لغزش است.

نکته 3: با توجه به مطلب فوق رسول و اولی الامر باید مصون از خطا و لغزش باشیند یعنی دارای عصمت بوده باشند.

نکته 4: عصمت پیامبر محرز است. با توجه به واو عطف (  الرَّسُولَ وَ اوُلی الاْ َمْرِ ) اولی الامر نیز باید معصوم باشد. بنابراین زیر خط عصمت احدی نمی تواند اولی الامر باشد.

*اولی الامر یک مقام انتصابی است از جانب خدای متعال،نه یک جایگاه انتخابی از جانب مردم


پ.ن:بزرگواری با یه کامنت منو تشویق کرد که دنبال شواهد قرآنی امامت باشم.

با خودم فکر کردم چرا امامت؟

یادم اومد واسه رسیدن به کمال باید هم خیر وجود داشته باشه هم شر،خیر را که امامان می رسونند،شر را شیطان.

تا زمانی که پیامبر بودند ایشون وظیفه داشتند.اما بعد از پیامبر با حکم خداوند مقام امامت به امام علی علیه السلام رسید و بعد از ایشون فرزندان پاک ایشون.

این نکته ها رو هم از مجلس بزرگواری یاد گرفتم.انشاءالله که مفید باشه.

اخلاق حقیقتی است که می‌تواند توشه بعد از مرگ ما باشد

مفسر بزرگ قرآن با اشاره به آیات 54 و 55 سوره مبارکه قمر فرمودند:
 
اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «قمر» آمده است که ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾معلوم می‌شود به لقای ذات اقدس الهی رسیدن پایان راه است آنجا در حقیقت دارالقرار است بقیه دارالفرار یا منزل است اگر منزلهای بین راه است و اگر ما در مسیریم توشه می‌طلبد توشه آن اخلاق است عقل است علم است عدل است تواضع است بیراهه نرفتن و راه کسی را نبستن است. اخلاق، حقیقتی است که می‌تواند توشه بعد از مرگ ما باشد. خیلیها خواب‌اند؛ دیدید بعضیها در خواب حرف می‌زنند وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) فرمود: «الناس نیامٌ فإذا ماتوا انتبهوا»بعضیها در خواب حرف می‌زنند پراکنده‌اند حرف، معنا ندارد. خیلیها هم حرفهایشان بی‌معناست می‌گویند انسان که می‌میرد می‌پوسد نه انسان را شناختند نه انسان‌آفرین را شناختند نه عالم را شناختند نه عالم، پوچ و بی‌معناست نه آفریننده انسان کارِ بی‌معنا می‌کند ﴿أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً﴾ نه انسان، بی‌مقصد است که ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾هم انسان هدفمند است هم آفریننده انسان حکیم است. اخلاق برای آن است که به انسان بگوید توشه تهیه کن و این توشه تهیه کردن هم به این عقل‌محوری و عدل‌مداری است هر روز ما داریم سرمایه می‌دهیم و آن عمر ماست. انسان یک جا بنشیند یک حرف تازه‌ای یاد نگیرد به همان اندازه از خدا دور است چون خدا علیمِ محض است اگر کسی چیز یاد نگرفت به همان اندازه از خدا دور می‌شود. این چگونه در نماز می‌تواند بگوید قربة الی الله اینکه از خدا دور شده؟! اگر جایی می‌نشیند باید عالمانه بنشیند عالمانه حرف یاد بگیرد در محضر پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) که معارف علمی و عقلی مطرح می‌شد یکی از اصحاب عرض کرد مجلس شما سودمند و شیرین است ولی [نمی‌توانیم حفظ کنیم] همین که از مجلس شما بیرون رفتیم آن حلاوت و شیرینی را از دست می‌دهیم حضرت فرمود: «اِستعن بیمینک» شما از دستت کمک بگیر وقتی مجلس علم می‌آیی لوازم‌التحریری همراهت باشد قلم باشد ابزار نوشتن باشد حرفها را یادداشت کن بعد وقتی بیرون رفتی اینها را ارزیابی کن از مُسودّه به مُبیضّه در بیاور هر وقت که فراغت کردی آنها را نگاه بکن همیشه شادمان و شیرین‌کامی فرمود: «إستعن بیمینک» فرمود به من نگو به دستت بگو.


جلسه ی اخلاق آیت الله جوادی آملی

خویش را پیدا کن

اگر در این دنیا خودت را در جاده ی زندگی گم کنی،

در آن دنیا در می یابی ، که بر صراط مستقیم  زندگی نکرده ای؛

در شلوغی های زندگی خودت را پیدا کن ...

مگذار این غبار تو را به دست غیر بسپارد

دستی ببر و " خودِ غبار گرفته ات " را از زمین بردار

دستی بر آن بکش و غبارش را بتکان

با گذشت اینهمه سال ،

باز درخشندگی اش متعجبت می کند.

خویش را پیدا کن ...

قبل از آنکه دیر شود

خیلی نمی خواهد دور بروی،

جایی همین نزدیکی ها را بگرد...

یک گیله مرد

از او می گذرم تا خدا از من بگذرد

در آیه ی هشتاد و پنج سوره حجر می فرماید: ما آسمان ها و زمین و آنچه که در بین آنها است ، هیچکدام را نیافریدیم مگر به حق . هیچ بطلان و بیهودگی درکار ما نیست . عالم و خلقت هدفمند است . به دنبال آن می فرماید قیامتی وجود دارد که در واقع این مسئله به سیر هدفمندی عالم اشاره می کند . این همان چیزی است که در مباحث عقیدتی به آن برهان حکمت می گویند . جهان و آفرینش را خدا حکیمانه خلق کرده است و به سمتی می رود . بعد از آن خدا می فرماید : حالا که قیامتی است از اینجا بگذر . اهل انتقام و کینه نباش . از آن کسی که به تو جفایی کرد روی بگردان . البته اگر جفای شخصی باشد . گاهی اوقات یک فردی به دین خیانت می کند که البته نباید از او گذشت . اما یک موقع است که فردی در حق من یک اشتباهی مرتکب شده می فرماید : روی بگردان و ندیده بگیر . درروایات داریم که روی گرداندن زیبا به این معنا است که هیچ عتابی هم نسبت به او نداشته باش و در دل تو نیز نسبت به او چیزی نباشد . این نکته ای است که اخلاق زیبا نتیجه ی اعتقاد به معاد است . من وقتی که می فهمم بهشت و جهنم را از جای دیگر برای ما نمی آورند و ما با خود از اینجا می بریم . من وقتی که می فهمم تنگی و فشار قبر ، از تنگی روح خودم است . حسد ، بخل و کینه ی من که روح من را در تنگنا قرار داده ،باعث تنگی قبر من است . اگر من این را بفهمم طبیعتاً خیلی جدی نمی گیرم و اگر کسی نسبت به شخص من خطایی کرد ، آنطور نیست که در درون خود درگیر باشم و کینه ی او را بپرورانم . از او می گذرم تا خدا از من بگذرد .


بخشی از سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین عالی در برنامه سمت خدا