متأسفانه یکی از جفاهایی که برخی از ما در رابطه با ملک الموت و حضرت عزرائیل انجام می دهیم دید بدی است که نسبت به این بزرگوار داریم . یعنی گاهی از ملک مقرب الهی یک هیولا ترسیم می کنیم . این خیلی بد است که بی جهت یک تنفری از ایشان در خود ایجاد کنیم . تعداد ملائک بی شمار است اما چهار فرشته رئیس فرشتگان هستند . یکی از فرشتگان حضرت جبرائیل (علیه السلام) است که ایشان و زیر دستان او مأمور در علم ، معرفت ، وحی و الهام رساندن به اهل آن و در امداد های غیبی هستند . برخی از ملائکه مأمور رزق هستند و روزی ها را می رسانند که رئیس آنها حضرت میکائیل (علیه السلام) است . دسته ی بزرگی از ملائکه هستند که مأمور حیات و زندگی بخشیدن هستند . زمانی که روح در جنین دمیده می شود حیات در او القاء می شود . یا هنگامی که در قیامت همه از قبرها برانگیخته می شوند و دوباره زنده می شوند که مأمور این کار حضرت اسرافیل(علیه السلام) است . یک دسته ی عظیمی از ملائکه مأمورین گرفتن جان و قبض روح هستند که اینها حضرت عزرائیل (علیه السلام) و مأمورین زیر دست او هستند . حضرت عزرائیل جزو روسای ملائکه و مقرب الهی است . در قرآن داریم که اینها بندگان بزرگوار الهی هستند که هیچ معصیت ندارند . بنابراین حضرت عزرائیل ملک ، نورانی وبسیار زیبا است . یعنی خود او چون ملک است و هیچ گناهی ندارد بنابراین بسیار زیبا است . مرحوم آیت اله خوانساری که از اولیای الهی بود ایشان می گفت من حضرت عزرائیل (علیه السلام) را دیدم که چقدر زیبا است و اصلاً از او نترسیدم . هفت قدم به سمت من آمد از این حرکت فهمیدم که هفت روز دیگر بیشتر زنده نیستم و همینطور نیز شد . اینکه برخی از افراد ملائک مرگ را به چهره های دیگر می بینند ، در واقع در ظرف ادراک آنها یک نوع زشتی است که در این ظرف آن ملک را زشت می بینند . مانند اینکه شما در یک ظرفی که آلودگی دارد آب زلال بریزید . بنابراین خود او زشت نیست و بسیار هم زیبا است اما برای برخی از افراد این ملائکه زشت هستند . چون زشتی باطنی خود آن فرد را نشان می دهند و مانند آینه عمل می کنند . در روایت داریم که حضرت ابراهیم (علیه السلام) به حضرت عزرائیل (علیه السلام) گفت اگر می شود آن طور که افراد فاجر را قبض روح می کنی خود را نشان بده . گفت طاقت نداری ببینی ، حضرت ابراهیم گفت چرا . گفت روی خود را برگردان و بعد نگاه کن . حضرت ابراهیم (علیه السلام) روی خود را برگرداند و بعد نگاه کرد خود او توصیف می کند که چهره ای بسیار زشت و متعفن بود که از دماغ و دهان او دود و آتش بیرون می آمد حضرت بیهوش شد. بعد که بهوش آمد گفت یا ملک الموت اگر آن فرد فاسق و فاجر هیچ عذابی نداشته باشد بجز دیدن تو، در لحظه ی آخر برای او بس است . اگر حضرت عزرائیل (علیه السلام) با این چهره می تواند برای فجار نشان داده شود برای مومن به حدی زیبا نشان داده می شود که دیدن او با آن نورانیت و عطر عجیبی که دارد باعث می شود که روح از بدن پر بکشد . شما در قرآن ببینید وقتی حضرت یوسف را زنان مصر دیدند دست های خود را بریدند . یعنی جمال یوسف باعث شد که از حالت عادی بیرون بروند . وقتی جمال ملکوتی حضرت عزرائیل می آید چنان شخص از دیدن این بزرگوار متحیر خواهد بود که پر می کشد . بنابراین ما باید دید خود را از حضرت عزرائیل عوض کنیم و با احترام از او یاد کنیم به تعبیر بعضی از اهل معرفت با او دوست شویم . برخی گفته اندکه باید با او بیشتر دوست شد چون واسطه ی انتقال ما به عالم ربوبی است.
بخشی از سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین عالی در برنامه سمت خدا
خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن مانا ترند
درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه وکلاغ
روبه مکار و دزد دشت وباغ
روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی با هوش بود
فیل نادانی برایش موش بود
با وجود سوز وسرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن میدرید
تا درون نیمکت جا میشدیم
ما پرازتصمیم کبری میشدیم
پاک کن هایی زپاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستان ما از آه بود
برگ دفترها به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جارو ی با پا روی برگ
همکلاسیهای من یادم کنید
بازهم در کوچه فریادم کنید
همکلاسیهای درد ورنج وکار
بچه های جامه های وصله دار
بچه های دکه خوراک سرد
کودکان کوچه اما مرد مرد
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بودو تفریقی نبود
کاش میشد باز کوچک میشدیم
لا اقل یک روز کودک میشدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای معلم یاد و هم نامت بخیر
یاد درس آب وبابایت بخیر
ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد این مشقها را خط بزن
این پست تقدیم به همه ی عزیزانی که درسی به من آموختند چه در مقام معلمی یا دوستی.
و چه در فضای مجازی و یا فضای حقیقی.
خانم مطیع قوانین عزیز که مدتی در کلاس های ایشون با بحث مهدویت و وظایف منتظران در زمان غیبت بودم.
خانم سعادت یار عزیز ،محب امام زمان عزیز، سهبای مهربون ، هادی بزرگوار ، جناب هیچ ، ای داد گرامی ، ریحانه دوست داشتنی ،آقای دهقانیان ، آقای ساجد، جواد گرامی ، سرخ تر ، صدف عزیز ، پیمان گرامی ، گیله مرد ، علی مهدوی ، دوستان بیت القرآن، شیعه گرافیک
مرحوم نراقی داستانی را نقل می کند : جوان چوپانی عاشق دختر پادشاهی شده بود و در عشق او می سوخت . مادر پادشاه به وزیر گفت که پسرم دارد از دست می رود. وزیر گفت (من کاری می کنم که پادشاه دخترش را به پسر تو بدهد) که به پسرت بگو در فلان کوه مشغول نمازخواندن بشود .و وقتی من شاه را به آن کوه آوردم اعتنا نکند تا من اشاره کنم . وزیر در شهر شایعه کرد که یک جوان مستجاب الدعوة ای در فلان کوه عبادت می کند . این شایعه به گوش پادشاه رسید . پادشاه با وزیر به دیدن جوان رفتند . وزیر به جوان که در حال نماز بود اشاره ای کرد ولی جوان اعتنا نکرد. پادشاه رفت. وزیر برگشت و به جوان گفت که چرا به اشاره ی من توجه نکردی . جوان گفت که من نه تو و نه دختر پادشاه را می خواهم . من یک عبادت دروغی کردم و خدا پادشاه را به پای من انداخت، اگر من عبادت واقعی بکنم خدا چکار خواهد کرد.
سخنرانی حاج آقا عالی در برنامه سمت خدا
بعد از اینکه امام سجاد(علیه السلام) ده مورد از علت های بی حالی در عبادات را ذکر می کند، درمان را هم ذکر می کند. برخورد خدا با ما به تبع کارهایی است که ما کرده ایم یعنی من کاری کرده ام که در رحمت خدا را به روی خودم بسته ام . پس خدا بواسطه ی اعمال خودمان با ما برخورد می کند .
حالا کسانی که دچار بی حالی در عبادت هستند مایوس و خسته نشوند.گاهی این بی حالی ها فایده ی بیشتری نسبت به خوشی ها وحال ها دارد .گاهی تنبیه های خدا فایده اش بیشتر است مثل تنبیه هایی که پدر و مادر برای بچه بکار می برند . وقتی لیلی ظرف مجنون را شکست ، مجنون خیلی خوشحال شد. اگر با دیگرانش بود لیلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی . گاهی تنبیه های خدا برای این است که ما به خودمان بیاییم و عیب های مان را در زندگی پیدا کنیم و دیگر اینکه جلوی غرور و عجب را بگیریم . پس وقتی بی حالی و بی توفیقی بوجود می آید اول باید خودمان را ببینیم و در خانه ی خدا بشکنیم و ادعای زیادی نداشته باشیم . بعد که شما عیب خودتان را دیدید، عفو خدا را هم ببینید .
در قسمت دیگر امام می فرماید : خدایا وقتی خودم را می بینم عیب می بینم و مضطرب می شوم ولی وقتی تو را می بینم طمع به کرم تو دارم . بعد امام می فرماید: خدایا با همه ی بدی هایم از من بگذر مثل کسانی که قبلا از آنها گذشته ای زیرا صفت تو عفو است.
بخشی از سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین عالی در برنامه سمت خدا
خدایا من هر زمان پیش خود گفتم که دیگر مهیا و مجهز شدهام
وَقُمْتُ لِلصَّلوةِ بَینَ یدَیکَ وَناجَیتُکَ اَلْقَیتَ عَلَی نُعاساً اِذا اَنـَا
و برخاستم برای خواندن نماز در برابرت و با تو به راز پرداختم تو بر من چرت و پینکی را مسلط کردی در آن هنگامی که
صَلَّیتُ وَسَلَبْتَنی مُناجاتَکَ اِذا اَ نَا ناجَیتُ مالی کُلَّما قُلْتُ قَدْ
داخل نماز شدم و حال مناجات را از من گرفتی در آن وقتی که به راز و نیاز پرداختم، مرا چه شده است که هرگاه با خود گفتم
صَلَُحَتْ سَریرَتی وَقَرُبَ مِنْ مَجالِسِ التَّوّابینَ مَجْلِسی عَرَضَتْ
باطن و درونم نیکو شده و نزدیک شده از مجالس توبهکنندگان مجلس من، گرفتاری
لی بَلِیةٌ اَزالَتْ قَدَمی وَحالَتْ بَینی وَبَینَ خِدْمَتِکَ سَیدی لَعَلَّکَ عَنْ
و پیش آمدی برایم رخ داده که پایم لغزش پیدا کرده و میان من و خدمتگزاریات حائل گشته، ای آقای من، شاید مرا از در
بابِکَ طَرَدْتَنی وَعَنْ خِدْمَتِکَ نَحَّیتَنی اَوْ لَعَلَّکَ رَاَیتَنی مُسْتَخِفّاً
خانهات راندهای و از خدمتت دورم کردهای یا شاید دیدهای سبک شمارم
بِحَقِّکَ فَاَقْصَیتَنی اَوْ لَعَلَّکَ رَاَیتَنی مُعْرِضاً عَنْکَ فَقَلَیتَنی اَوْ لَعَلَّکَ
حقت را پس دورم کردهای یا شاید دیدهای از تو رو گرداندهام پس خشمم کردهای یا شاید مرا
وَجَدْتَنی فی مَقامِ الْکاذِبینَ فَرَفَضْتَنی اَوْ لَعَلَّکَ رَاَیتَنی غَیرَ شاکِر
در جایگاه دروغگویانم دیدهای پس رهایم کردهای یا شاید دیدهای سپاسگزار
لِنَعْمآئِکَ فَحَرَمْتَنی اَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنی مِنْ مَجالِسِ الْعُلَمآءِ فَخَذَلْتَنی
نعمتهایت نیستم پس محرومم ساختهای یا شاید مرا در مجلس علما، نیافتهای پس خوارم کردهای
اَوْ لَعَلَّکَ رَاَیتَنی فِی الْغافِلینَ فَمِنْ رَحْمَتِکَ آیسْتَنی اَوْ لَعَلَّکَ
یا شاید مرا در زمره غافلانم دیدهای پس از رحمت خویش بی بهره ام کردهای یا شاید
رَاَیتَنی آلِفَ مَجالِسِ الْبَطّالینَ فَبَینی وَبَینَهُمْ خَلَّیتَنی اَوْ لَعَلَّکَ لَمْ
مرا مأنوس با مجالس بیهوده گذرانم دیدهای پس مرا به آنها واگذاشتهای یا شاید
تُحِبَّ اَنْ تَسْمَعَ دُعآئی فَباعَدْتَنی اَوْ لَعَلَّکَ بِجُرْمی وَجَریرَتی
دوست نداشتی دعایم را بشنوی پس از درگاهت دورم کردهای یا شاید به جرم و گناهم کیفرم دادهای
کافَیتَنی اَوْ لَعَلَّکَ بِقِلَّةِ حَیآئی مِنْکَ جازَیتَنی فَاِنْ عَفَوْتَ یا رَبِّ
یا شاید به بی شرمیام مجازاتم کردهای پس اگر از من بگذری پروردگارا
فَطالَ ما عَفَوْتَ عَنِ الْمُذْنِبینَ قَبْلی لاَِنَّ کَرَمَکَ اَی رَبِّ یجِلُّ عَنْ
بجاست چون بسیار اتفاق افتاده که از گنهکاران پیش از من گذشتهای زیرا کرم تو پروردگارا برتر از
مُکافاتِ الْمُقَصِّرینَ وَاَ نَا عائِذٌ بِفَضْلِکَ هارِبٌ مِنْکَ اِلَیکَ مُتَنَجِّزٌ ما
کیفر کردن تقصیرکاران است و من پناهنده به فضل توام و از ترس تو بهسوی خودت گریختهام و درخواست
وَعَدْتَ مِنَ الصَّفْحِ عَمَّنْ اَحْسَنَ بِکَ ظَنّاً اِلهی اَنْتَ اَوْسَعُ فَضْلاً
انجام وعدهات را در چشم پوشی از کسی که خوش گمان به تو است دارم. خدایا تو فضلت و سیعتر
وَاَعْظَمُ حِلْماً مِنْ اَنْ تُقایسَنی بِعَمَلی اَوْ اَنْ تَسْتَزِلَّنی بِخَطیئَتی وَما
و بردباریات بزرگتر از آن است که مرا به کردارم بسنجی یا اینکه مرا به خطایم بلغزانی و چه
اَ نَا یا سَیدی وَما خَطَری هَبْنی بِفَضْلِکَ سَیدی وَتَصَدَِّْ عَلَی
هستم من ای آقای من و چه ارزشی دارم؟ مرا به فضل خویش ببخش ای آقای من و بر من
بِعَفْوِکَ وَجَلِّلْنی بِسَِتْرِکَ وَاعْفُ عَنْ تَوْبیخی بِکَرَمِ وَجْهِکَ
با عفو خود نیکی کن و با پرده پوشیات بپوشانم و درگذر از سرزنش کردنم به بزرگواری ذاتت
این روزا تا یه سختی به کسی وارد میشه میگه «اللهم عجل لولیک الفرج» یه جوری شده که فرج امام زمان علیه السلام رو واسه حل شدن مشکلات خودمون میخوایم.
درسته که فرج امام زمان علیه السلام باعث حل شدن مشکلات ما میشه اما یه خورده خودخواهی و بی انصافی نیست که ایشون رو فقط واسه برطرف کردن مشکلات خودمون بخوایم؟
کاش بخاطر خود حضرت بگیم
«اللهم عجل لولیک الفرج»
خدایا نذار نبودن ولی امرت واسه ما یه امر عادی بشه،نذار به نبودنش عادت کنیم...
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«ان لا یفقدک الله حیث امرک و لا یراک حیث نهاک»
تقوا عبارت از آن است که خدا تو را در آنجا که امر فرموده،غایب نیابد؛
و آنجا که نهی فرموده تو را نبیند.
شرح اصول کافی
اگر چهار مرتبه بگویی بیچاره ام و عادت کنی، اوضاع خیلی بی ریخت می شود...
همیشه بگویید الحمدلله، شکر خدا. بلکه بتوانی دلت را هم با زبانت همراه کنی. اگر پکر هستی دو مرتبه همراه با دلت بگو الحمدلله. آن وقت غمت را از بین می برد...
حاج آقا دولابی
به نقل از وبلاگ گیله مرد
ای کاش میشد کاری کرد. کاش میشد صف میشدیم و میرفتیم. کاش میشد تقسیم
کار میکردیم. یک گروه از کودکان مراقبت میکردند. یک گروه با مردم حرف
میزدند. بلکه متقاعد شوند. بعضیها که زور بازو داشتند دستانشان را در هم
قفل میکردند و مقابل خانهی وحی میایستادند تا کسی نتواند حمله کند. کاش
میشد عدهای که ریششان سفید است دعا میکردند: خدایا! آدمهای خلیفه به اینجا نرسند.
کاش میشد هرچه ریسمان و شمشیر و غلاف و تازیانه است را جمع میکردیم. کاش
میشد قانون تصویب کنیم: روشن کردن اتش فعلاً ممنوع است. کاش میشد به
مردم مدینه بگوئیم با بچهها مهربانی کنید.
افسوس که دیر رسیدیم... کار از کار گذشت. آتش و غلاف و تازیانه هم پیمان شدند...
همین
روزهاست که امیر عالم تنهاتر از همیشه شود... کاش میشد دعا کنیم... نماز
حاجتی بخوانیم... آیة الکرسی بخوانیم و هفتاد بار حمد بخوانیم. میگویند
خدا مریض را به واسطهی این آیات شریفه شفا میدهد...
بازهم دیر رسیدیم...
اما انگار اینجا کنار درب نیمسوخته کسی به انتظار است.
لااقل او را دریابیم...
به نقل از وبلاگ من هم شیعه هستم