...

چقدر آبروی دلم را خریدند این سه نقطه ها...

...

چقدر آبروی دلم را خریدند این سه نقطه ها...

زرنگ باش. خنگ نباش. گیج نباش!

مرحوم حاج اسماعیل دولابی می فرمایند:

پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت این‌جا‌ را مرتب کنید تا من برگردم
خودش هم رفت پشت پرده.
از آن‌جا نگاه می‌کرد می‌دید کی چه کار می‌کند، می‌نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند
یکی از بچه‌ها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی،یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید
یکی از بچه‌ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی‌گذارم کسی این‌جا را مرتب کند.
یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمی‌گذارد، مرتب کنیم.
اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب می‌کرد همه‌جا را
می‌دانست آقاش دارد توی کاغذ می‌نویسد
هی نگاه می‌کرد سمت پرده و می‌خندید. دلش هم تنگ نمی‌شد.
می‌دانست که آقاش همین ‌جاست
توی دلش هم گاهی می‌گفت اگر یک دقیقه دیر‌تر بیاید باز من کارهای بهتر می‌کنم
آن بچه‌ شرور همه جا را هی می‌ریخت به هم، هی می‌دید این خوشحال است، ناراحت نمی‌شود  

وقتی همه جا را ریخت به هم، آن وقت آقا آمد....
ما که خنگ بودیم، گریه و زاری کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که زرنگ بود و خندیده بود،
کلی چیز گیرش آمد...

" زرنگ باش. خنگ نباش. گیج نباش "

شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش

نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن

خانه را مرتب کن، تا آقا بیاید

به نقل از وبلاگ گیله مرد

تولی و تبری


بازوی زخمی،          

                  کودک سقط شده،

                                تحمل آنهمه جراحت و ناراحتی


فقط برای خدا

برای حکم خدا

تولی و تبری


ما چقدر طاقت داریم؟

             طاقت زخم تن و زخم دل برای تولی و تبری داریم؟

فهمیده ام

درست است که نقطه تمام کننده جمله است، اما باعث مرگ و فنای جمله نیست .

همانطور که در مورد انسان نیز،  مرگ باعث فنای او نیست و فقط یک سطر او را جابجا میکند.

از سطر دنیا به سطرعقبی ...

کاش تا جایی که می توانیم بی غلط باشیم...


گیله مرد

آن سفر کرده

کاش میدانستم؛

باید با چند ماه خداحافظی کنم و به چند خورشید سلام

تا بیایی .... ؟

اللهم عجل لولیک الفرج


 


به نقل از وبلاگ گیله مرد


اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها...


خدا عجیب علاقه دارد وقتی یک چیزی را خلق می کند یک عالمه قرینه توی آن به کار ببرد.

همین صورت خودمان.

توی آینه دقت کرده اید؟

یک ابرو این طرف ، یکی آن طرف

یک چشم این طرف ، یکی آن طرف

یک گوش این طرف ، یکی آن طرف

دهان و بینی هم وسط .

.

توی دنیا چند تا برگ وجود داشته باشد خوب است؟

اصلا نمی شود شمرد .

حالا خدا این برگ ها را برداشته یکی یکی وسط همه ی شان یک خط کشیده ؛ بعد دوباره این طرف و آن طرف همین خطی که کشیده یک عالمه خط دیگر کشیده که با هم قرینه اند و....

.

از تقارن ها که بگذریم ؛ تناسب ها هم برای خودشان عالمی دارند .

شاید بعدا از تناسب ها هم چیزی نوشتم.

اگر از دیدن کسی یا منظره ای یا چیزی لذت می بریم به خاطر همین تقارن ها و تناسب هاست.

.

حالا فکر کن خدا بخواهد عزیزترین و زیباترین مخلوقات خودش را نقاشی کند.

خوش به حال آنهایی که دیده اند . ما فقط اسم هایشان را دیده ایم. خدا حتی با اسم های آنها هم قدرت نمایی کرده.

 

محمد   علی   فاطمه   حسن   حسین



برای خوندن ادامه مطلب کلیک کن.

پیشنهاد میکنم از دستش نده

از افکارت...تا سرنوشتت


مراقب افکارت باش که گفتارت میشود . مراقب گفتارت باش که رفتارت می شود . مراقب رفتارت باش که عادتت می شود . مراقب عادتت باش که شخصییتت می شود . مراقب شخصییتت باش که سرنوشتت می شود .


 

ما همه منتظریم


یه کلیپ زیبا کاری از گروه فرهنگی امیدواران.

دیدنش خالی از لطف نیست

مهربان باشی جفایت می کنند


به گیله مرد میگم یه سوال :

میگه : حتمن میخوای بپرسی نظرت در مورد این جمله چیه !

میگم : دقیقن و آفرین. از روی تلفن همراهم براش میخونم :

 میتوان پروانه بود و کنار هر گلی نشست،

اما بهتره " مثل تو " مهربون بود و به هر دلی نشست.

 

نگاهی بهم میکنه و میگه : نظرم رو بگم ناراحت نمیشی؟

میگم : نه ... واسه چی ناراحت بشم،  دوست دارم نظرت رو بدونم.

صداش رو صاف میکنه و میگه :

                            مهربان باشی جفایت می کنند ...

موندم چی بهش بگم.


پی نوشت:حرف گیله مرد حرف تاریخ هست.اگه به گذشته نگاه کنیم می بینیم ائمه علیهم السلام با وجود اینکه با همه مهربان بودند و به همه خوبی می کردند اما چه جور مورد ظلم و جفای اطرافیان بودند.

اصلا اگه به خودمون نگاه کنیم هم می بینیم که چه جور به خدای خودمون جفا می کنیم.اینهمه مهربانی خدا رو نادیده میگیریم و حاضر نیستیم در برابر اینهمه مهربانی یه ذره اطاعتش کنیم....

سیری در حدیث عنوان بصری

صادق آل محمد علیه السلامامام صادق علیه السلام به عنوان بصری فرمودند که من نُه چیز را به تو یاد می دهم که در زندگی عملی خودت انجام بدهی.

امام فرمودند: سه چیز از این نُه چیز در مهار نفس است که انسان بتواند امیال نفس را کنترل بکند و یک تمرینی داشته باشد ، سه چیز آن درمورد حلم و بردباری است که در زندگی ناملایماتی پیش می آید که انسان باید بردبار باشد و سه چیز هم در مورد کسب علم و دانش است .

سه چیزی که درمهار نفس است: مبادا وقتی اشتها به چیزی نداری آنرا از سر سیری بخوری. بعضی ها یخچال را زیارتگاه می کنند و دائم سر یخچال می روند . پس چیزی که اشتها نداری نخور زیرا ممکن است که باعث حماقت و کند ذهنی بشود ، دیگر اینکه موقع گرسنگی غذا بخور و دیگر اینکه مراقب غذایت باش که حلال باشد و نام خدا را هم ببر تا این غذا بتواند سوخت تو برای رفتن به آخرت باشد.  هر غذایی نمی تواند سوختی برای رشد انسان باشد. غذایی که حرام است از طرف شیطان رسیده است و باعث صعود انسان نمی شود.

امام علی (علیه السلام) وقتی به باغ خودش در مدینه رفته بودند به کارگرشان فرمودند : آیا غذایی داری که بخوریم ؟ کارگر گفت : کدوی کمی داریم که می توانیم آنرا بخوریم . وقتی حضرت آنرا با نان جو خورد ، فرمود : حیف است شکمی که با چند لقمه نان سیر می شود با حرام پر بشود.

حضرت فرمودند : سه چیز بندگی در حلم و بردباری است . اگر کسی به تو گفت که اگر تو یک چیز به من بگویی، من ده چیز به تو جواب خواهم گفت ، تو به او بگو که اگر تو ده چیز به من بگویی ،من یک چیز هم به تو جواب نمی دهم . اینها در مسائل فردی بین دو مسلمان است که انسان باید خودش را نگه دارد . دوم اینکه اگر کسی به تو دشمنام داد بگو : اگر در این دشنامی که به من دادی تو راست گفتی ، از خدا می خواهم که من را ببخشد و اگر تودروغ گفتی ،من از خدا می خواهم که تو را ببخشد . اگر کسی بخواهد این طوری رفتار کند باید مهار نفس بالایی داشته باشد . پسر عموی امام سجاد (علیه السلام) حرفهای نامربوطی به حضرت زد و امام هیچی نگفت . فردای آن روز حضرت به خانه ی پسرعمویش رفت و سلام کرد و گفت : اگر چیزی که دیروز به من گفتی در من باشد خدا من را ببخشد و اگر آن چیزی که تو گفتی و در من نبود، خدا تو را ببخشد . پسرعموی حضرت شرمنده شد و امام را بوسید و سوم اینکه اگر کسی تو را تهدید کرد تو او را نصیحت کن .

سه چیز بندگی درعلم و دانش است : یکی این که چیزی که نمی دانی از علمای آن علم سوال کن . در اینجا محل حیا نیست . مبادا پرسش تو برای زمین زدن فرد باشد پرسش تو باید برای علم آموختن باشد و دیگر اینکه مستبد به رای نباشد و دیگر اینکه از فتوا دادن و نظر دادن هایی که به او مربوط نیست بپرهیزد. کسانی که صاحب نظر نیستند نباید نظر بدهند مخصوصا اگر این فتوا در مسائل دینی باشد که ممکن است عده ای را به انحراف بکشاند.

اگر کسی بتواند این نه چیز را رعایت بکند می تواند درجه ی تقوا را طی کند .




بخشی از سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین عالی در برنامه سمت خدا

ام ابیها سلام الله علیها

ام ابیها

گویی تقدیر چنین بوده است که حضور دو روزة من در دنیا با غم و اندوه عجین شود، هر چه بود گذشت و هر چه می‌بود می‌گذشت.


و من می‌دانستم که تقدیر چگونه رقم خورده است و می‌دانستم که غم، نان خورشت همیشة من است و اندوه، همسایة دیوار به دیوار دل من.
اما آمدم، آمدم تا دفتر زنان بی‌سرمشق نماند، آمدم تا قرآن مثال بیابد، تفسیر پیدا کند، نمونه دهد، آمدم تا خلقت بی‌غایت نماند، بی‌مقصود نشود، بی‌هدف تلقی نگردد.
من اگر نبودم، من و پدرم اگر نبودیم، من و شویم اگر نبودیم، من و شما نور چشمان و فرزندانم اگر نبودیم، اگر ما نبودیم، جهان آفریده نمی‌شد، خلقت شکل نمی‌گرفت، آفرینش تکوین نمی‌یافت، این را خداوند جَلَّ وَعَلا تصریح فرموده است.
گریه نکنید عزیزان من! شما از این پس جای گریستن بسیار دارید. بر هر کدام از شما مصیبت‌ها می‌رود که جگر کوه را کباب می‌کند و دل سنگ را آب.
حسن جان! این هنوز ابتدای مصیبت است، رود مصیبت از بستر حیات تو عبور می‌کند.
مظلومیت جامه‌ای است که پس از پدر قاعدة تن تو می‌شود. تو مظلوم مضاعف تاریخ می‌شوی که مظلومیتت نیز در پردة استتار می‌ماند.
حسین جان! زود است برای گریستن تو! تو دیگر گریه نکن! تو خود دردانة اشک آفرینشی!
عالم برای تو گریه می‌کند، ماهیان دریا و مرغان آسمان در غم تو می‌گریند. پیامبران همه پیش از تو در مصیبت تو گریسته‌اند و شهادت داده‌اند که روزی همانند روز تو نیست.
بیا، از روی پای من برخیز و سر بر سینه‌ام بگذار اما گریه نکن.
گریة تو دل فرشتگان خدا را می‌سوزاند و جگر رسول خدا را آتش می‌زند.
اکنون که زمان اندوه من نیست، زمان شادکامی من است، لحظة رهایی من است.
گاه اندوه من آنزمان بود که بر زمین نازل شدم، آغاز دورة غمبار من آنگاه بود که نه چون آدم ـ علیه السّلام ـ به اجبار و از سر گناه، بلکه چون پدرم محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ به اختیار و از سر لطف و رحمت پروردگار، از بهشت هبوط کردم.
مهبطم اگر چه مهبط وحی بود و منزلم اگر چه منزل جبرئیل و قرارگاهم اگرچه قرارگاه عزیزترین بندة خدا و خاتم پیامبران او.
اگر چه آن دست‌ها که به استقبالم آمده بود، دستهای برترین زنان عالم امکان بود، اگر چه اولین جامه‌هایی که در زمین بر تن کردم، جامه‌های بهشتی بود.
اگر چه به اولین آبی که تن سپردم، زلال بی‌همانند کوثر بود، اگر چه ... اما ... اما محنت و مظلومیت نیز، از بدو تولد با من زاده شد، با من رشد کرد و در من تبلور یافت.
ادامه مطلب ...